شیخ مفید به اعتراف شاگرد پرآوازهاش شیخ طوسی (ت ۴۶۰ ه.ق) از جهت علم و اخلاق بر همگان برتری داشت و در فقه و کلام همتائی نداشت و تألیفات او به بیش از دویست کتاب کوچک و بزرگ میرسد. یکی از ابعاد زندگی علمی شیخ مفید، تأثیر بهسزای او در اجتهاد شیعه است که به حق میتوان او را یکی از مؤسسین مراحل تکامل فقه و اجتهاد بعد از عصر تبیین و عصر محدثان دانست. بنابراین جاه دارد که در باره نقش این عالم بزرگ در علوم مختلف اسلامی، از جمله فقه واصول سخن به میان آید. نوشته¬ی حاضر اختصاص دارد به بیان مطالبی پیرامون روش اجتهادی شیخ مفید ونقش وی درشکوفایی فقه شیعه که به صورت فشرده ذکر می شود؛ در ابتدا به خلاصه¬ی از زندگانی ایشان اشاره می شود. خلاصه زندگی شیخ مفید ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعید بن جبیر، معروف و مشهور به شیخ مفید از بزرگان علمای شیعه است؛ ایشان در یازدهم ذیقعده سال ۳۳۶ هجری قمری[۱] و به روایتی در سال ۳۳۸ [۲] در حوالی شهر بغداد (محله عکبری) از یک خانواده¬ی اصیل ومذهبی چشم به جهان گشود، تولد او را ۷ یا ۹ سال بعد از غیبت کبری میدانند که در سال ۳۲۹ ه.ق واقع شده است. پدرشیخ مفید ملقب به المعلم، شخص پارسا و مذهبی بود و به تعلیم و آموزگاری قرآن کریم و معارف دین اشتغال داشت و به تحصیل وتعلیم فرزندش اهمیت زادی می داد ودر فراگیری معارف وعلوم دین اسلام، وی را تشویق وترغیب می نمود؛ لذا به وی- شیخ مفید- ابن المعلم هم می گفتند. شیخ مفید از کودکی عشق و علاقه زیادی به تحصیل و فرا گیری علوم اسلامی داشت و در همان سنین کودکی دانشهای ابتدایی را درخانواده وزادگاه خویش به پایان برد و برای ادامه تحصیل همرای پدربزرگوارش عازم بغداد– که مرکز علم و فرهنگ آن زمان بود – گردید و فراگیری علم و دانش را آغاز نمود و از محضر بیش از هفتاد نفر از اساتید بزرگ آن عصر بهره علمی برده و کسب فیض نمود. بر عظمت و بزرگی شیخ مفید همین بس که وی از جمله علمایی بود که مورد توجه و عنایات خاص امام زمان(عج) واقع شده است و سه توقیع از جانب امام عصر(عج) بر ایشان رسیده است، مرحوم طبرسی درکتاب احتجاج خود نقل می کند که سه نامه به افتخار شیخ مفید از طرف ولی عصر(عج) صادر گشته وحضرت وی را مشمول عنایات والطاف مخصوص خود قرار داده است. به عنوان نمونه قسمت یکی از نامه ها ذکر می¬شود: « لأخ السدید، والولی الرشید، الشیخ المفید، أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان أدام الله إعزازه، من مستودع العهد المأخوذ على العباد. بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد : سلام علیک أیها الولی المخلص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین فإنا نحمد إلیک الله الذی لا إله إلا هو، ونسأله الصلاه على سیدنا ومولانا ونبینا محمد وآله الطاهرین، ونعلمک – أدام الله توفیقک لنصره الحق…»[۳] به روایت شیخ طوسی، شیخ مفید دو شب مانده به آخرماه رمضان سال ۴۱۳ در شب جمعه در بغداد پس از ۷۵ سال تلاش و خدمت ارزنده وفات یافت و مورد تـجـلـیـل و احترام فـراوان مردم و قدردانى علما و فضلا قرار گرفت. و به تعبیر شاگرد بزرگوارش، شیخ طوسى- که خود در صحنه، حاضر بوده است- روز وفات او از کثرت دوست و دشمن براى اداى نماز و گـریستن بر او، بی نظیر بوده است. هشتاد هزار تن از شیعیان، او را تشییع کردند و سید مرتضى علم الهدى بر او نماز گزارد.[۴] ونجاشی شاگرد دیگری شیخ مفید که خود از مردم نواحی بغداد است ورجا لش را بعد از فهرست شیخ طوسی نوشته، درمورد جریان وفات شیخ مفید می نویسد: شیخ مفید (ره) سه شب مانده به آخر ماه رمضان سال ۴۱۳ وفات یافت.[۵] بهر حال بر اساس قول شیخ طوسی، شیخ مفید هنگام رحلت ۷۵ سال و به گفته نجاشی ۷۷ سال داشته است؛ شیخ مفید درحرم مطهر کاظمین (ع) جنب آرامگاه استادش جعفربن محمد قولویه قمی به خاک سپرده شد. اساتید شیخ مفید محدث بزرگ شیعه مرحوم میرزا حسین نورى در کتاب” خاتمه مستدرک”، پنجاه تن از استادان شیخ مفید را نام مىبرد.[۶] البتهتعداد آنها بیش از اینهاست. معروفترین استادان وی عبارتند از: حسین بن ابی عقیل معروف به ابی عقیل عمانی؛ وی از فقهای بزرگ شیعه در سالهای آغازین عصر غیبت کبری است واز نخستین کسانی است که درآن عصر علم فقه را برپایه دیدگاه شیعه به طور منظم تدوین کرده وروش اجتهاد واستنباط احکام را درعصر غیبت کبری مبتنی براصول وادله امامیه ارائه داده است. وازدیگر اساتید معروف شیخ مفید، ابوعلی محمد بن احمد بن جنید اسکافی است؛ ایشان از محله اسکاف بین بصره ونهروان است واز علما بزرگ شیعه درعصر حکومت عباسیان به شمار می آید که شاگردان بزرگی هم چون شیخ مفید تربیت کرد. از معروف ترین اساتید شیخ مفید، شیخ ابو القاسم جعف بن محمد بن جعفر بن موسی بن مسرور بن قولویه قمى- از راویان مشهور شیعه درقرن چهارم هجری- است. محمد بن علی بن با بویه قمی معروف به شیخ صدوق، از دیگر اساتید معروف شیخ مفید است. ایشان اولین مرجع شیعه درعصر غیبت کبری است. شیخ مفید از محضر این بزرگان، علوم مختلف متداول آن عصر مثل کلام، فقه، اصول، حدیث، تفسیر، رجال، ادبیات عرب و غیره را فرا گرفت؛ ایشان در علم ومعرفت وآگاهی به آن جای رسید که سالها پرچمدار مسلمانان درعرصه های علمی، فکری وفرهنگی بود ؛ و دوست و دشمن زبان وقلم به تمجید وتعریف او گشودند و به او لقب « مفید» دادند، ابن شهر آشوب می گوید؛ امام عصر(عج) ایشان را ملقب به شیخ مفید نمود.[۷] درعصر وی حکومت بغداد در دست آل بویه بودند که با شیعیان میانه خوبی داشت و این زمینه¬ی مناسب بود برای بیان عقاید و نشر اندیشه های شیعی وشیخ مفید از این فرصت بخوبی استفاده کرد و درمسجد «براثا» که درمحله¬ی کرخ بغداد- مرکز شیعیان آن زمان- قرار داشت، به تدریس و وعظ پرداخت و توانست شیعیان را از پراکندگی وتفرقه نجات داده و به اوضاع آشفته آنها تا حدی سر وسامان دهد و شاگردان زیادی را تربیت نماید؛ که سرآمد آنها سید مرتض، سید رضی، نجاشی، سالاربن عبدالعزیز دیلمی معروف به – سلّار-، شیخ طوسی، ابوالفتح کراجکی و… بوده اند که همه از بزرگان و مفاخر علمای شیعی به شمار می رفته اند. آثار و تألیفات شیخ مفید شیخ مفید، از محققان و مؤلفان پرکار و بنام عالم اسلام است. از کمتر کسی این همه اثر در رشته های گوناگون علمی نقل شده است. ایشان درسایه¬ی ذهن و نبوغ کم نظیر و علوم سرشار که داشت، درکلیه¬ی فنون وعلوم اسلامی تألیف واثر دارد؛ و تقریبا از همه موضوعات علمی و دینی سخن به میان آورده وبه تجزیه وتحلیل آنها پرداخته است و به سوالات مختلف که از وی می شده پاسخ داده است. شیخ طوسی از شاگردان برجسته وی، مجموع آثار ایشان را در زمینه¬ی علوم وفنون مختلف، حدود دوصد عنوان ذکر کرده است.[۸] ونجاشی شاگرد دیگر شیخ مفید درکتاب رجال خود مصنفات ایشان را متجاوز از یکصد وهفتاد مجلد بیان کرده است.[۹] پس از آن دو، ابن شهر آشوب، در معالم العلماء، که بنا به تصریح مؤلفش، برای تتمیم و تکمیل فهرست شیخ طوسی نگاشته شده است، افزون بر آنچه شیخ طوسی آورده تعداد دیگری از آثار شیخ مفید را در کتاب خودش ثبت کرده است. همه¬ی فهرست نویسانی که پس از این سه کتاب، کتابهای شیخ مفید را در کتابهای خود آورده اند از این سه منبع استفاده کرده اند. آثار فقهی شیخ مفید ایشان درفقه آثارفراوان دارد که به شکل کتاب ورساله تدوین شده است دراین جا تعداد از آثار فقهی مهم وی ذکر می شود: ۱٫ احکام النساء؛ این کتاب از ابتکارات شیخ مفید است که برای اولین بار دراین مورد کتاب می نویسد. ۲٫ العویص؛ شیخ مفید در این کتاب، احکام متماثل مربوط به موضوع واحد وهم چنین موضوعات نظیرهم که مربوط حکم واحد است، آورده است. ۳٫ المسائل السرویه؛ ایشان دراین کتاب از سؤالات مطرح شده در ابواب علوم مختلف مثل ؛ علم فقه، عقاید، حدیث، قرآن و کلام، بطور کامل ومناسب پاسخ داده است. ۴ . المسائل الصاغانیه؛ شیخ مفید در این کتاب در دفاع از عقاید شیعه با ادله وبرهان به مسائل وشبهات مطرح شده پاسخ داده است ۵٫ المسائل الطوسیه؛ این کتاب کوچک، حاوی مجموعه سؤالهای فقهی مرحوم شیخ ابوجعفر طوسی است که شیخ مفید از آنها پاسخ داده است. ۶٫ المسح علی الرجلین؛ این کتاب حاوی یکی از بحثهای فقهی شیخ مفید است در قبال برخی از علماء اهل سنت که درمبانی اصولی وروشهای فرعی با مکتب شیخ مخالف بوده است. ۷٫ المقنعه؛ یکی از کتابهای مهم وبزرگ فقهی شیخ مفید کتاب المقنعه است. این کتاب در بردارنده مجموعه ای احکام فقهی از طهارت تا حدود ودیات است که بصورت کامل وجامع بیان شده است و محمد بن حسن طوسی – شیخ طوسی- شاگرد اعظم ایشان این کتاب را شرح کرده به اسم تهذیب الاحکام که فعلا یکی از کتب اربعه امامیه به شمار می رود. ۸٫ جوابات اهل الموصل؛ شیخ مفید دراین کتاب آراء بعضی از محدثین را آورده که معتقد است، اول وآغاز ماههای قمری همه با رؤیت هلال ثابت می شود چه ماه قبل از آن سی روز باشد یا بیست ونه روز، جز ماه مبارک رمضان که با ید سی روز کامل باشد. ۹٫ ذبائح اهل الکتاب؛ شیخ مفید دراین کتاب نظر علمای شیعه وسنی را در باره ای ذ بیحه اهل کتاب آورده است. ۱۰ خلاصهالایجاز؛ بنا برقولی این کتاب تلخیص “الموجز فی المتعه” است که یکی از کتب فقهی شیخ مفید است که محقق کرکی آن را تلخیص کرده ونام آن را خلاصه الایجاز نهاده است. ۱۱٫ رساله فی المتعه؛ شیخ مفید درمورد متعه ( ازدواج موقت) چندین رساله نوشته که یکی از آنها به این نام است. ۱۲٫ رساله فی المهر. کتاب مذکور درباره¬ی مهر عقد نکاح است. آثار اصولی شیخ مفید از آثار مهم اصولی شیخ مفید کتاب ارزشمند ‘ التذکره باصول الفقه’ است. این نخستین کتاب جامع وکامل درعلم اصول فقه است. علامه آقا بزرگ تهرانی در مورد این کتاب می نویسد: « اصول الفقه للشیخ المفید، ذکره النجاشی و رواه عنه العلاّمه الکراجکی وادرجه مختصراً فی کتاب کنز الفوائد المطبوع وهو مشتمل علی تمام مباحث الاصول علی الاختصار»[۱۰] آثار کلامی شیخ مفید ۱٫ کتاب اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات. نجاشی از این کتاب، با عنوان: اوائل المختارات، ابن شهر آشوب، با عنوان: اوائل المقالات والمذاهب المختارات، یاد کرده اند.[۱۱] این کتاب، مهمترین اثر کلامی موجود، شیخ مفید است. موضوع کتاب، چنان که از نام آن پیدا است، درباره عقائد و آرای متکلمان و علمای مذاهب اسلامی است. ۲٫ شرح عقائد الصدوق. این کتاب، چنانکه از نام آن پیدا است، شرحی است بر رساله اعتقادی شیخ صدوق، استاد شیخ مفید.. ۳٫ اصول انتقادهای مفید برصدوق. شیخ مفید دراین اثر سه انتقاد اساسی به استادش شیخ صدوق دارد. علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی، تعداد از کتاب های کلامی شیخ مفید را درالذریعه آورده است.[۱۲] ۴٫ الافصاح. از آثار پرارج مفید، درباره امامت و فلسفه سیاسی در اسلام، الافصاح یا الافصاح فی الامامه، است.[۱۳] شیخ مفید چندین رساله نیز درباره مباحث کلامی دارد که ازذکر آن ها صرف نظر می شود. آثار حدیثی شیخ مفید کتاب الامالی. از آثار ارزشمند شیخ مفید کتاب الامالی است. این کتاب، مهمترین اثر حدیثی برجای مانده از شیخ مفید به شمار می آید. این کتاب دارای ۳۸۷ حدیث از پیامبر اکرم (ص) وائمه معصومین(ع) درمباحث گوناگون است. شیوه روایت درآن به گونه املاء بوده است بدین معنا که روایات آرام آرام خوانده می شده وهمه شنوندگان و یا برخی از آنان مطالب را یاد داشت می کرده اند. آقا بزرگ تهرانی می گوید: « الامالی، للشیخ… المفید. و عبّر عنه النجاشی بالامالی المتفرقات ولعلّ وجهه انه املاه فی مجالس فی سنین متفرقه اوّل سنه ۴۰۴ و آخرها سنه ۴۱۱ ومجموع مجالسه ثلاثه و اربعون مجلسا..»[۱۴] از ایشان حدود چهارده اثر کوچک وبزرگ در باره علم حدیث ثبت شده است. آثار تاریخی شیخ مفید شیخ مفید در زمینه تاریخ آثار گرانبها وارزشمند درتاریخ اسلام از خود به یادگار گذاشت که نمونه ای از آن ذکر می شود: ۱٫ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. شیخ طوسی، نجاشی، ابن شهراشوب و دیگران، این کتاب را از تألیفات شیخ مفید شمرده اند. ۲٫ الجمل یا کتاب فی احکام الجمل. این کتاب را شیخ مفید درباره نبرد جمل نگاشته است. شیخ طوسی ونجاشی دوکتاب دیگر نیز در مورد جنگ جمل از شیخ مفید نقل کرده است. موقعیت شیعه درعصر شیخ مفید تاریخ تشیع حکایت از آن دارد که شیعه در طول تاریخ همیشه با مظلومیت وغربت همراه بوده است. تا زمان حضور، وجود امامان معصوم(ع) غنیمت بود و پشتوانه محکم شیعیان به حساب می آمد؛ اما با آغاز غیبت، کار دشوار شد و مسؤولیت شیعه دشوارتر گردید. در این میان، نقش عالمان وارسته دین، که فرهنگ شیعی را با دشواری و سختی، محافظت می کردند، بس ارجمند و ستودنی است. شیخ مفید یکی از کسانی است که درحفظ فرهنگ شیعی سعی وتلاش زیاد نموده است. قبل از عصر شیخ مفید در ابتدای حکومت عباسی شیعیان در بغداد تحت فشار بود امّا در قرن چهارم، بخشی مهم از جمعیت بغداد را شیعیان تشکیل می دادند وبغداد یکی از مراکز شیعیان به شمار می رفت. در اواخر حکومت خلفای عباسی و قبل از به قدرت رسیدن آل بویه در سال ۳۲۳، فقیهی حنبلی مسلک به نام؛ بربهاری با زیارت شیعیان در عتبات، مخالفت ورزید. آشوبها و شورش های سختی در بغداد، پدید آمد. در نهایت، خلیفه وقت عباسی دستور حبس پیروان آن فقیه حنبلی را صادر کرد[۱۵] حادثه فوق و برخورد خلیفه عباسی با فقیهی حنبلی، قبل از قدرت آل بویه و حضور آنان در بغداد، بوده است و این مسأله نشان می دهد که شیعیان حتی قبل از حاکمیت آل بویه، در مراکز قدرت نفوذ داشته است. محله کرخ بغداد درآن زمان مرکز اصلی شیعیان بوده است. شهرکوفه از دیگر مراکز شیعیان درآن عصر بوده است. گرچه در قرن چهارم از اقتدار شیعه در آن شهر کاسته شده بود، امّا همچنان از شهرهای عمده عراق، محسوب می شده است. بصره، از دیگر مراکزی بوده است که تا قبل از قرن چهارم، شیعیان در اقلیت کامل در آن می زیسته اند. اما بعد درقرن چهارم وبعد از آن حضور شیعیان در بصره بیشتر می شود وتقریبا اکثریت را تشکیل می دهد. اما در بقیه مناطق مثل شامات و جزیره العرب، شیعه در اقلیت بوده است. قم، از دیگر مراکز اصلی شیعه در آن عصر بود. از دوره حضور ائمّه شیعه، همگان این شهر را شهر شیعی شناخته اند. بسیاری از اصحاب امامان معصوم (ع) و راویان از این مرکز برخاسته اند. در ری نیز، شیعه پایگاه مقتدری داشته است. نجاشی درباره کلینی، اظهار می دارد: «کلینی از چهره های سرشناس شیعیان در ری بود.»۱۱[۱۶] در مجموع می توان گفت که در قرن چهارم و قبل از به قدر رسیدن آل بویه ، شیعه در مناطق مختلف جهان اسلام، پایگاههایی مقتدر و جدّی، در اختیار داشته است. بله، دوره آل بویه، فرصتی مغتنم برای شیعه بود. دولت آل بویه از منطقه ری تا پایتخت خلافت عباسی را تحت پوشش قرارداد. از تاریخ ۳۳۴ تا ۳۸۹ ه-ق، آل بویه بر دستگاه خلافت مسلط بود و این مقطع زمانی را می توان دوران حاکمیت مطلق آل بویه دانیست. در همین دوره است که در سال ۳۵۲ هـ. ق توسط معزّالدوله، مراسم سوگواری عاشورا و نیز جشن و سرور در روز عید غدیر، علنی می شود و از سوی حکومت، رسمیّت پیدا می کند.[۱۷] اما بعد از قرن چهارم حکومت آل بویه تضعیف شد وعامل عمده آن هم اختلافات داخلی شیعیان بود. قرن چهارم را می توان، عهد باروری و شکوفایی فرهنگ شیعی دانیست. در این دوره تحولات بسیاری رخ داد و زمینه های باروری و رشد اندیشه شیعی فراهم گشت. نگارش جوامع حدیثی از این قرن آغاز شد و مرحوم کلینی اولین کسی است که دراین راه گام بر داشت و اصول کافی را تدوین نمود. و درفقه و اجتهاد، شیخ مفید وسپس شاگردان وی، با استمداد از نقل وعقل مسلک میانه¬ی را اتخاذ نموده، فقه و اصول شیعه را رونق خاص بخشید. واین گرایش در مرور زمان مسلک مسلط وحاکم فقهی در میان علما شد. اگر بخواهیم تصویری از زمانه شیخ مفید(ره) به دست دهیم باید بگوییم که در عصر وی، آل بویه بر بغداد حاکم شدند که حامی تشیع بودند؛ در نتیجه، زمینه بیان عقاید و نشراندیشههای شیعی به وجود آمد. شیخ مفید از این محیط آزاد در زمانه خویش استفاده کرد و در مسجد معروف براثا در بغداد به تدریس، وعظ و جدل با معارضان پرداخت و موفق شد تا تشیع و فرق آن را با هم متحد کند. وی فرقههای مختلف اسلامی را تشویق نمود که اختلافات جزئی را کنار نهاده و در اصول متحد شوند. تعریف علم فقه و اصول فـقـه و اصـول دو عـلم بـه هـم وابـسـتـه مـى باشند. وابستگى آنها به یـکـدیـگـر، نـظـیر وابستگى فلسفه و منطق است. علم اصـول بـه مـنـزله مـقـدمـه اى بـراى عـلم فـقـه اسـت و لهـذا آنرا «اصول فقه» یعنی پایه ها وریشه های فقه می نامند. فقه درلغت فقه درلغت به معنای فهم است. الفقه: الفهم فی الدین. یقال؛ فقه الرجل یفقه فقها فهو فقیه. وفقه یفقه فقها اذا فهم. وافقهته: بینت له. والتفقه: تعلم الفقه.[۱۸] معناى اصطلاحى فقه فقها در تعریف فقه این عبارت را به کار برده اند: «هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیّه» یـعـنـى فـقـه عـبـارت اسـت از عـلم بـه احـکـام فـرعـى شـرع اسـلام از روى منابع و ادلّه تفصیلى. البـتـه تـفـقـه در دیـن کـه مـورد عـنـایـت اسـلام اسـت شـامـل هـمـه شـؤ ون اسـلامـى اسـت؛ اعـم از آنـچـه مـربـوط اسـت بـه اصـول اعـتـقـادات اسـلامـى و جـهان بینى اسلامى ، و مسائل اخلاقی و تربیتی اسلامى، و مسائل اجـتـمـاعی اسلامى و مسائل مربوط به عبادات اسلامى و مقررات اسلامى و آداب خاص اسلامى در زنـدگـى فردى و یا اجتماعى و غیره . ولى آنچه در میان مسلمین از قرن دوم به بعد در مـورد کـلمه «فقه» مصطلح شد قسم خاص است که مى توان آن را «فقه الاحکام» ویا «فـقـه الاسـتـنباط » خواند. تاریخچه علم فقه عـلم فـقـه از وسـیـعـتـریـن و گسترده ترین علوم اسلامى است . تاریخش از همه علوم دیگر اسـلامـى قـدیـمـى تـر اسـت. پیشینه علم فقه، به پیشینه اسلام بر می گردد. در زمان پیامبر(ص)، مأمورانی که برای تعلیم تازه مسلمانان، به مناطق دور دست، همچون حبشه و یمن و حضرموت می رفتند و یا از جانب آن حضرت که به مأموریتهای نظامی و سیاسی گسیل می شدند، وظیفه داشتند، در حوزه مأموریت خویش، احکام اسلام را برای مردم بیان کنند و مسائل و مشکلات آنان را با تکیه بر درک و فهم خویش از آیات قرآن و سخنانی که از پیامبر(ص) فرا گرفته بودند و با آنچه از اعمال و رفتار پیامبر دیده بودند، حل کنند.[۱۹] روشن است که عمل این اصحاب، به گونه اى، اجتهاد و استنباط احکام دین به شمار می آمد، هر چند اجتهاد و تفقّه آنان بسیار ساده و ابتدایی بود. در دوره های بعدى، و در عصر امام باقر و امام صادق(ع) و… فقه و فقاهت در میان اصحاب، رشد چشم گیری یافت و برخی قواعد فقهی و اصول اجتهادی نیز، به کار گرفته شد. البته به گونه ساده که از فهم نصوص فراتر نمی رفت. بسیاری از این فرعهای فقهی که اکنون در کتابهای فقهی شاخ و برگ گسترده اند، در آن زمان نبودند. علم فقه ـ یعنى فقه مدون که در آن کتاب تدوین و تاءلیف شده است و آن کتب هم اکنون نیز موجود است سابقه هزار و صد ساله دارد. یعنى از ۱۱ قرن پیش تاکنون بدون وقفه حوزه هـاى تـدریـسـى فـقـهـى بـرقرار بوده است ، استادان ، شاگردانى تربیت کرده اند و آن شـاگـردان بـه نـوبـه خـود شـاگـردان دیـگرى تربیت کرده اند تا عصر حاضر، و این رابطه استاد و شاگردى قطع نشده است. فقه مدون ما منتهى میشود به زمان غیبت صـغـرا، یعنى تاءلیف و اثرى فقهى قبل از آن دوره از فقهاء شیعه فعلا در دست نیست. در آغاز عصر غیبت، نخستین کتابهای فقهی استدلالی شیعه، توسط ابن ابی عقیل عمانی (م:۳۵۰ه.ق.)، ابن جنید اسکافی (م:۳۸۱ه.ق.)، شیخ مفید (۴۱۳ – ۳۳۶ه.ق.) و… نگاشته شدند، اگر چه این کتب بسیار مختصر و کم حجم بوده اند. التبه در دوره حضور ائمه(ع)، فقهای بزرگی همچون: حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی حسین بن سعید اهوازی، فضل بن شاذان، یونس بن عبدالرحمن، زراره بن اعین، عبداللّه بکیر و…ظهور کردند. اینان، با تشویق ائمه و راهنمایی آنان، در نحوه استنباط و استخراج فروع از اصول، به اجتهاد و افتاء می پرداختند. محقق حلى در مقدمه معتبر می نویسد: «نـظـر بـه ایـنـکـه فـقـهـاء مـا رضوان الله علیهم زیادند و تاءلیفات فراوان دارند و نـقـل اقـوال هـمـه آنـهـا غـیـرمـقـدور اسـت ، مـن بـه سـخـن مـشـهـوریـیـن بـه فـضـل و تـحـقـیـق و حـسـن انـتـخاب اکتفا کرده ام و از کتب این فضلا به آنچه اجتهاد آنها در کـتـابـهـا هـویـدا اسـت و مـورد اعـتـمـاد خـودشـان بوده است اکتفاکرده ام . از جمله کسانى که نـقـل مـیـکـنـم (از قدماى زمان ائمه ) حسن بن محبوب ، احمدبن ابى نصر بزنطى ، حسین بن سـعـیـد (اهـوازى )، فـضـل بـن شـاذان (نیشابورى )، یونس بن عبدالرحمن ، و از متاءخران ، مـحـمـدبـن بابویه قمى (شیخ صدوق ) و محمدبن یعقوب کلینى ، و از اصحاب فتوا على بـن بـابـویـه قمى ، اسکافى ، ابن ابى عقیل ، شیخ مفید، سیدمرتضى علم الهدى و شیخ طوسى است…»[۲۰] محقق با آنکه گروه اول را اهل نظر و اجتهاد و انتخاب مى داند آنها را به نام اصحاب فتوا یاد نمى کند، زیرا کتب آنها در عین اینکه خلاصه اجتهادشان بوده است ، به صورت کتاب حـدیـث و نقل بوده است نه به صورت فتوا و کتب فقهی. در مرور زمان دانش فقه کم کم رشد یافت و فرعهای بسیاری توسط فقهای بزرگ، چون: محقق، علامه، شهیدین و… بر آن افزوده شدند و مسائل جدیدی که برای مردم و جامعه در زمینه های مختلف زندگی پیش می آمد و مورد بحث و بررسی فقیهان قرار می گرفت، وارد فقه شدند وعلم فقه را از هر نگاه غنی وکامل ساختند تعریف علم اصول فقه اصل در لغت الأصل: واحد الأصول التی منها الشیء. و أصل الشیء معروف و الجمع الأصول.[۲۱] علم اصول در اصطلاح در تعریف اصطلاحی اصول فقه عبارتهای مختلفی از اصولیین ارائه شده که به چند تعریف معروف اشاره می شود: ۱٫«هو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الأحکام الشرعیه الفرعیه»؛[۲۲] یعنی اصول فقه عبارت است از علم به قواعدی که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی، آماده شده است. تعریف علماء متأخر: «او التی ینتهی الیها فی مقام العمل، یا هر آنچه که نهایتا درمقام عمل به آن استناد میشود.»[۲۳] ۲٫ مرحوم نائینی، تعریف دیگری ارائه کرده است: «هو العلم بالکبریات التی لو انضمّت الیها صغریاتها یستنتج منها حکم فرعی کلی»[۲۴] ۳٫ تعریف حضرت امام خمینی (ره): «هو القواعد الالیه التی یمکن ان تقع کبری لاستنباط الاحکام الکلیه الفرعیه الالهیه او الوظیفه العملیه»[۲۵] تعریف های دیگری نیز برای علم اصول شده که به همین مقدار اکتفا می شود. تاریخچه علم اصول شیعه در طول حیات خود با اهتمام شدید به علم اصول فقه، آن را مقدمه فقه و ابزاری مهم در استنباط صحیح احکام شرعی ضروری می دانست، تا جایی که آن را، منطق علم فقه نامیده-اند[۲۶] بدین معنا که فقیه در استنباط احکام شرعی از منابع ، نیازمند اصول و قواعدی است که علم اصول فقه عهده¬دار آن است و بدون آن استنباط احکام شرعی کامل و تمام نیست. علم اصول دوره های مختلف ومتفاوت را پشت سر گذاشته است ؛ دوره پیدایش، دوره رشد و نمو، دوره رکود و دوره کمال و نو آوری. دوره پیدایش: در نظر شیعه مسائل علم اصول، ریشه در عصر ائمه (ع) دارد و آنان به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) اصول و شیوه¬های بهره¬وری از قرآن و سنت را تعلیم داده¬اند. بدین صورت که ائمه با املای قواعد و کلیات علم اصول به شاگردان خود زمینه را برای پیدایش چنین علمی فراهم آورده¬اند. بنابراین می¬توان آنها را واضع و مؤسس علم اصول دانست.[۲۷] دوره رشد و نمو: این دوره از اوائل قرن سوم شروع شده تا اواخر قرن دهم ادامه یافت. خصوصیت این دوره این است که بر خلاف دوره پیدایش، در کتابهای اصولی تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسی قرار می¬گرفت.[۲۸] نخستین کسی که در این زمینه دست به تالیف تقریبا جامع و مستقلی زد، محمد بن نعمان ملقب به شیخ مفید(م۴۱۳ق) است که الرساله الاصولیه یا التذکره باصول الفقه را نگاشته است.[۲۹] پس از شیخ مفید، سید مرتضی(م۴۳۶ق) الذریعه الی اصول الشریعه و سپس شیخ طوسی(م۴۶۰ق) عده الاصول را نوشته¬اند. وهم چنین علماء دیگر مثل محقق حلی وعلامه حلی در رشد وشکوفایی اصول فقه نقش داشته است. دوره رکود: علم اصول بعد از صاحب معالم با ظهور اخباری¬ها مورد حمله شدید قرار گرفت. اخباری گری بوسیله میرزا محمد امین استرآبادی(م۱۰۳۳ق) بنیان نهاده شد. وی به مخالفت با علم اصول پرداخت و عده زیادی از علمای شیعه را با خود همراه کرد. ایشان مدعی بود که اخباری گری روش اصحاب ائمه(ع) و قدماء است و لذا خود را احیاءگر طریقه از بین رفته سلف صالح شیعه می¬دانست.[۳۰] دوره کمال و نوآوری: آغازگر این دوره وحید بهبهانی (م۱۲۰۶ق) است. وی با تلاش فراوان و مبارزه فراگیر با اخباری گری توانست حرکت نو و تکاملی در فقه و اصول آغاز کند. ایشان با تألیفات زیادی رشد علم اصول را در یک مسیر جدیدی قرار داد.[۳۱] بعد از ایشان نیز همین مسیر ادامه یافت و کتابهای ارزشمندی درعلم اصول نوشته شد. اجتهاد و پیشین? آن اجـتهاد در لغت از ماده «جهد» ( به ضمّ جیم ) به معنى منتهاى کوشش است و در اصطلاح فقه اسلامى به کار بردن همت و کوشش در راه پى بردن به احکام و قوانین شرعى از منابع و ادله استنباط است . به فقیه هم از آن جهت مجتهد گفته میشود که باید منتهاى کوشش و جهد خود را در استخراج و استنباط احکام بکار ببرد. پیشینه اجتهاد به عصر پیامبر اکرم (ص) باز میگردد آیات و سورههای مکی قرآن کریم، هر چند بیشتر مبین اخلاق و اصول اعتقادی -توحید، نبوت و معاد- است، در عین حال، کلیاتی از احکام را نیز چون نهی از رباخواری و میگساری، امر به نماز و زکات که جنبه اخلاقی آنها آشکارتر مینماید، در بردارند. عمده احکام و اوامر و نواهی الهی در دوران اقامت در مدینه و تشکیل حکومت اسلامی توسط آن حضرت، در قالب آیات مدنی قرآن کریم ابلاغ گردید. به این ترتیب، در زمان حیات رسول خدا (ص) هر دو منبع اصلی استنباط احکام، کتاب و سنت، در کنار یکدیگر شکل گرفتند وحضرت طبق آن ها حکم می کرد. صحابه پیامبر (ص) در زمان حیات آن حضرت، به جهت دست یابی به پاسخهای یقینی برای حل مشکلات خود، به اجتهاد نداشتند. مع الوصف، در مواردی که به محضر معصوم (ع) دسترسی نداشتند براساس فهم خویش از عمومات و اطلاقات قرآن و سنت احکام موضوعات را به دست میآوردند، و این خود نوعی اجتهاد ساده و ابتدایی محسوب میشد. به عنوان مثال، داوری سعد بن معاذ در حق بنیقریظه در محضر پیامبر اکرم (ص) و تأیید آن حضرت را، می توان نمونه ای ازاجتهاد صحابه در زمان حیات پیامبر (ص) به شمار آورد.[۳۲] بعد از رحلت پیامبر(ص) روش وشیوه معمول خلفاء وصحابه برای دست یابی به پاسخ مسائل مستحدثه و مشکلات جدید، آن بود که نخست اگر جواب مسأله را در کتاب و سنت مییافتند به آن حکم میکردند و درغیر این صورت، گاه به مشورت با دیگر صحابه میپرداختند، یا بر پایه تشخیص مصلحت و یا با اتکا بر نظر شخصی خویش استناد میکردند و فتوا میدادند . در این دوره اجتهاد به رأی برای یافتن حکم در موارد فقدان نص به قدری رواج و معمول شده بود که گاه اجتهاد در برابر نص نیز صورت میپذیرفت[۳۳] با وجود این، در میان صحابه کسانی بودهاند که به شدت از اجتهاد به رأی و اظهار نظر شخصی در احکام شرعی پرهیز داشتهاند و جز در چارچوب کتاب و سنت اجتهاد نمیکردهاند.[۳۴] در عصر تابعین، دامنه اجتهاد گستردهتر شد و به جهت دور شدن از زمان نزول وحی، برخی ابهامات در فهم نصوص به وجود آمد. در این عصر به علاوه منابع اصلی اجتهاد به اقوال و فتاوای صحابه نیز نظر داشتند. دراواخر عصر تابعین فقیهان بزرگ به وجود آمد وهریک پیروانی پیدا نمودند واین موجب پدید آمدن مذاهب مختلف فقهی شد ودر مرور زمان اجتهاد رونق خاص یافت ورشد نمود و قرن چهارم و پنجم- عصر شیخ مفید (م۴۱۳ ق) و سید مرتضی (م۴۳۶ ق)- را می توان دوران کامل شدن اجتهاد و عصر انقراض مکتب فقهی اهل حدیث نامید. فقه در عصر مفید در دوران شیخ مفید (قرن چهارم هجری)، دو گرایش فقهی بین علماء شیعه وجود داشته است: گرایش فقه حدیثی وگرایش فقه اجتهادی؛ در این جا به اختصار درباره هریک از این دو گرایش توضیح داده می شود. ۱٫ گرایش فقه حدیثی این شیوه¬ی فقهی که در زمان ائمه(ع) رایج و متداول بود، از نیمه دوم قرن سوم به طور چشمگیری گسترش یافت؛ زیرا در این زمان، محدثانی بزرگ هم چون: محمد بن یعقوب کلینی (متوفی ۳۲۹)، ابن قولویه (متوفی ۳۶۹) و بویژه محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق، ظهور یافتند و برای رونق و رواج این شیوه تلاش زیادی نمودند. در طول این مدت که سیطره با محدثان و گرایش فقه حدیثی آنان بود، جز نقل احادیث و تبویب ودسته بندی آنها، کار بیشتری در فقه صورت نگرفت؛ زیرا این گروه از محدثان، از نگارش و تبیین احکام فقهی، جز با الفاظی که در نصوص آمده بود، هراس داشتند. به گفته شیخ طوسی (ره) اگر در کتب فقهی و روائی الفاظ مترادف جایگزین الفاظ روایات میشد از آن وحشت داشتند و چه بسا از درک آن عاجز میشدند.[۳۵] از این روی، تمام سعی خود را در گرد آوری احادیث و ضبط و حفظ آنها به کار می گرفتند و تنها از همین رهگذر به بازگویی احکام می پرداختند. آثار فقهی این گروه، مجموعه ای از متون روایات است که باب بندی و عنوان گذاری شده است. اکثریت فقهای شیعه، در این دوره تا اواخر قرن چهارم، از پیروان این گرایش فقهی بودند.[۳۶] دو کتاب؛ فروع کافی و من لایحضره الفقیه، از جمله این آثار می باشد که اکنون به عنوان دو منبع حدیثی، در فقه مورد استفاده فقیهان قرار می گیرد. ۲ . گرایش فقه اجتهادی این گرایش فقهی ریشه درعصر حضور دارد از سوی امامان شیعه بویژه صادقین، (ع) ارائه گردید و با رهنمود و پیگیری آنان در میان اصحاب راه یافت. امّا از آن جا که در آن دوران، فقه حدیثی و نقل، شیوه ای رایج و متداول بود و پاسخگویی احکام نیز بیشتر به صورت بازگویی و نقل حدیث انجام می گرفت، از گرایش فقه اجتهادی، استقبال در خوری نشد؛ چون این گرایش فقهی در برابرِ روش سهل و آسان فقه حدیثی، دارای روشی چندان ساده نبود؛ زیرا استنباط احکام از منابع آن، نیاز به اطلاعات کامل از قرآن و حدیث داشت. و هم چنین به کارگیری اصول و قواعد صحیح استنباط، تلاش علمی خاصی را می طلبید. با این وصف، همواره در کنار محدثان و راویان که گرایش فقه حدیثی را شکل می دادند، گرایش اجتهادی نیز از سوی شماری از اصحاب دنبال می شد. درآغاز غیبت کبری، دانشمند و فقیه برجسته، ابن ابی عقیل این گرایش را دنبال کرد و پس از وی، ابن جنید اسکافی از این روش پیروی نمود و دراوج تفکر حدیثی، مشعل اجتهاد را بر افروخت و با وجود مخالفتهای زیاد، به دفاع از این شیوه پرداخت. ولی درعین حال این گرایش در تمام این مدت، مغلوب سلطه گرایش فقه حدیثی بود و تا اواخر قرن چهارم رشد وگسترش مناسب نداشت. امّا با ظهور فقیه بزرگ شیخ مفید، سلطه محدثان و گرایش حدیثی آنان کم رنگ شد. شیخ مفید با آشنایی کاملی که از مکتب اهل حدیث وگرایش آنان داشت، از جمود گرایی وعدم تعمق آنان در روایات شدیدا انتقاد نموده و پایه های فکری آنان را متزلزل ساخت.[۳۷] پس از وی شاگردان برجسته اش، مثل سید مرتضی، شیخ طوسی و… راه علمی و مبارزاتی استاد را ادامه داد و سرانجام به سلطه این گرایش در محیط علمی شیعه پایان داده شد. نقش شیخ مفید در اجتهاد شیعه شهر بغداد در زمان شیخ مفید مظهر علم و تمدّن اسلامی به شمار میرفت و معجونی از مکاتب مختلف همچون: اشعری، معتزلی، قشرگرائی، حنبلی و … را در بر داشت که هر کدام برای اثبات حقانیت خود سعی و تلاش وافری داشت ولی با وجود این، شیخ مفید با هوش و علم سرشار خود و تکیه بر معارف بلند شیعه علاوه بر اینکه بر مکاتب دیگر غلبه نمود توانست از طرف خلیف? سنی مذهب آن زمان مقام استادی و کرسی درسی را که مختص به علمای طراز اول بغداد بود به خود اختصاص دهد. و چنان موقعیتی پیدا کند که سلاطین دیلمی به حضورش شرفیاب شوند.[۳۸] یکی از ابعاد زندگی علمی شیخ مفید، تأثیر بهسزای او در اجتهاد شیعه است که به حق میتوان او را یکی از مؤسسین مراحل تکامل فقه و اجتهاد بعد از عصر تبیین و عصر محدثان دانست.[۳۹] شیخ مفید که عقل را به عنوان ابزاری کارآمد جهت شناخت قرآن و اخبار میدانست[۴۰]، با اندیشه اهل حدیث و ظاهرگریان مبنی بر تعصب بیجا بر متونروائی و عدم دخالت عقل در فهم قرآن و روایات مخالف بود و لذا در کتابش به فروعاتی از احکام اشاره میکند که هیچ یک از روایات مستقیماً متعرض آن نشده است و فقط با ابزار عقل میتوان به آنها دست یافت. برای پی بردن به نقش شیخ مفید (ره) در ارائه طرحی جامع در اجتهاد و استنباط احکام از منابع آن کافی است مراجعهای به کتب فقهی او و بهخصوص کتاب “جوابات اهل الموصل فیالعدد و الروایه” بیاندازیم. متدی که فقهای عصر ما در مواجهه با نظرات مخالف خود در برداشت از آیات و روایات برگزیدهاند، دقیقاً مشابه روش شیخ مفید (ره) در این کتاب در مقام رد اهل حدیث است.[۴۱] گرایش فقهی شیخ مفید چنانچه گفته شد در زمان شیخ مفید دوگرایش فقهی وجود داشت؛ گرایش فقه حدیثی و گرایش فقه اجتهادی. مفید، از هر دو گرایشِ موجود در عصر خویش، استفاده کرده بود. در گرایش فقه اجتهادی، شاگرد ممتاز احمد بن محمد بن جنید بود و درگرایش حدیثی، شاگرد محمد بن علی بن بابویه (صدوق) بود. لذا ایشان به خوبی با این دو گرایش فقهی آشنا بود. امّا آنچه در این میان الگوی پیروی خویش قرار داد و روش فقهی اش را بر اساس آن پایه گذاری نمود، شیوه اجتهاد بود. شیخ مفید با این که از محضر ابن جنید بهره برده بود و از طریق وی، با تفکر اجتهادی آشنا شده بود، ولی شیوه او را نپسندید؛ زیرا روش اجتهادی او را وسیعتر از آن چیزی می دید که در آموزه های شیعی مشروعیت داشت. گویا در برخی از استدلالهای عقلی او در مقام اجتهادِ حکم، گونه ای از قیاس مشاهده می شد؛ و ایشان آن را دور از فرهنگ فقه شیعی می دانست. بدین سبب، به شیوه اش اعتراض داشت و بر او خرده می گرفت.[۴۲] مفید، بر آن بود که دراستنباط حکم می بایست راهی را پیش گرفت که علمی و یقین آور باشد و قیاس چون طریقی ظنّی و غیر علمی است، نمی تواند در کشف حکم به کار آید، در این باره می نویسد: «ما در بیان شریعت، آن چیزی را می پذیریم که قطعی و یقینی باشد، چنانکه اساس احتیاط در عبادات، در جایی که دلیلی از شرع یا عقل بر وجود آن باشد، به همین پایه برمی گردد؛ زیرا باور ما این است که به راهها و احکام ظنّی و غیر قطعی تمسک نکنیم.»[۴۳] این که شیخ مفید روش اجتهادی استادش ابن جنید را نمی پسندد به وی اعتراض می کند، به این معنا نیست که ایشان شیوه اجتهاد و استدلال را به کلی تخطئه نماید واستنباط صحیح حکم در دایره شرع را نیز نپذیرد، بلکه وی در صدد ابطال و ردّ قیاس و اجتهادی بوده است که تکیه بر حدس و گمان دارد. ایشان به یکی از دانشمندان سنّی معاصر خود می نویسد: «روش مخالفی که شما در استخراج حکم پیش گرفتید، در حقیقت اجتهاد نیست، بلکه شیوه ای حدسی، سخنی به پندار و گمانی نارواست، که هیچ نتیجه ای علمی و یقینی به دست نمی دهد»[۴۴] از این سخن شیخ مفید به روشنی دانسته می شود که وی، با اجتهاد به معنای درست کلمه مخالف نبوده است، بلکه دست یابی به حکم از طریق ظنّی و غیر علمی را مردود می دانسته است. محقق حلی درباره روش فقهی شیخ مفید پس از بر شمردن برخی از اجتهاد باوران در زمان امامان معصوم(ع) می نویسد: «ومن المتأخرین؛ ابوجعفر محمد بن بابویه القمی ومحمد بن یعقوب الکلینی. ومن اصحاب کتب الفتاوی؛ علی بن بابویه وابوعلی بن الجنید والحسن بن ابی عقیل العمّانی والمفید، محمّدبن النعمان، وعلم الهدی والشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی.»[۴۵] محقق با آن که صدوق و کلینی را دارای نظر و انتخاب می داند، ولی آنان را به نام اصحاب فتوا یاد نمی کند؛ چون کتابهای فقهی اینان، به صورت کتاب حدیث ونقل بوده است، نه به صورت ارائه فتوا. مفید، بدین سبب در سخن محقق، از اصحاب فتوا شمرده شده است که به جز باور اجتهادی، آثار فقهی خویش را نیز براساس همین باور نگاشته است. گامهای اجتهادی شیخ مفید I. ۱٫ کار اصولی شیخ مفید در این که نخستین مصنف و نظام دهنده علم اصول به شکل یک مجموعه کیست و به چه فرقه و مکتب از مکاتب اسلامی بستگی داشته، اختلاف نظر نسبتا جدی وجود دارد. فخر رازی می گوید: بدان که نسبت شافعی به علم اصول همانند نسبت ارسطو به علم منطق ونیز نسبت خلیل بن احمد به علم عروض است. اما آیت الله سید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه مؤسس علم اصول را حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) دانسته است.[۴۶] اما نخستین فقیه شیعی، که به طور کامل و جامع به گرد آوری مسائل اصولی پرداخت شیخ مفید بود. او بود که اوّلین کتاب کامل و فراگیر را در علم اصول فقه تدوین نمود. البتّه پیش از مفید در دوره حضور، برخی از اصحاب ائمه (ع) که اندیشه اجتهادی در فقه داشتند، رساله های کوچکی در مورد برخی از مسائل اصولی نوشتند مانند: هشام بن حکم(متوفا۱۷۹ ه-ق) که کتاب الالفاظ و مباحثه را نگاشت. یونس بن عبد الرحمن(متوفا۲۰۸ ه-ق) که کتاب اختلاف الحدیث ومسائله را نوشت. و ابوسهل نوبختی کتاب الخصوص والعموم والاسماء والاحکام را تدوین نمود. ابن جنید اسکافی، کتاب کشف التمویه والالتباس فی ابطال القیاس را نوشت. و…[۴۷] ولی هیچ یک از آنها، بسان کتاب اصولی شیخ مفید، جامع و کامل نبوده است. آقا بزرگ تهرانی در توصیف این کتاب اصولی شیخ مفید می نویسد: «این کتاب، شامل تمامی مسائل علم اصول به نحو اختصار بوده است.»[۴۸] کراجکی، شاگرد مفید مختصری از این کتاب را با عنوان؛ مختصر التذکره باصول الفقه، در کتاب کنزالفوائد خویش آورده است.[۴۹] فعلا همین مختصر از آن کتاب، به جای مانده است. شیخ مفید در این اثر مهّم و ارزشمند اصولی، از مبانی استنباط و شیوه علمی و درست استخراج احکام، مسائلی که در اجتهاد نقش اساسی دارند، چگونگی کار برد و نحوه¬ی بهره گیری از آنها در فقه و… بحث می کند. درواقع ایشان دانستنیها و آگاهیهای پیش نیاز اجتهاد را مدون کرده و در اختیار دانش پژوهان شیعی قرار داده است. شیخ مفید، در بخش نخست این کتاب، منابع و اصول احکام شریعت را کتاب، سنّت پیامبر(ص) و اقوال ائمه(ع) می داند. ایشان اجماع را نیز در ردیف منابع احکام می آورد. در این جا عقل را در ردیف ادّله اربعه، نمی آورد. ولی در رساله های دیگرش، عقل را از منابع احکام می داند و بر این باور است، اگر مجتهد، سه منبع یاد شده را در اختیار نداشت، می تواند از عقل به عنوان یکی از منابع احکام ومعارف استفاده کند.[۵۰] روش اجتهادی شیخ مفید در این کتاب، مبتنی بر عدم حجیت خبر واحد بوده است. ایشان تنها به اخباری عمل می کرده است که مضمون آنها با قرائن خارجی همراه باشد. ۲٫ نشر تفکر اجتهاد شیخ مفید که از توان علمی و قدرت بیان خوبی بهره مند بود، برکرسی تدریس نشست و از این جایگاه به نشر افکار اجتهاد خویش پرداخت. و مسجد (براثا) را که در منطقه شیعه نشین بغداد واقع بود، مرکز تدریس فقه قرار داد و شاگردان زیادی دراین مرکز گرد آمدند و از علم و دانش مفید بهره بردند. تمام شاگردانی که در مکتب درسی مفید پرورش فکری یافتند، در استنباط احکام، از شیوه اجتهادی وی پیروی کردند و از گرایش حدیثی بر حذر بودند. شاهد این مطلب، آثارِ علمیِ به جای مانده از شاگردان برجسته شیخ مفید است. سید مرتضی (متوفی ۴۳۶ ) شاگرد ممتاز مفید، پس از وی زعامت علمی شیعیان را در بغداد برعهده گرفت و با نگارش کتاب؛ (الذریعه الی اصول الشریعه) افکار اصولی استادش را توسعه داد. سیّد مرتضی، با این تألیف، علم اصول فقه را به مرحله جدیدی از تکامل رساند و بدین گونه راه اجتهاد و استنباط را در فقه شیعی بیش از پیش هموار کرد. وهم چنین شاگردان دیگر مفید مثل؛ سالار بن عبدالعزیز دیلمی (متوفی ۴۴۸)، ابوالفتح کراجکی (متوفی ۴۴۹) و شیخ طوسی، متوفی (۴۶۰) ، در توسعه وتکامل فقه اجتهادی نقش بسیار مهم داشتند.[۵۱] در نتیجه می توان گفت که شیخ مفید نقشی بسزا در به وجود آمدن تفکر اجتهادی داشته است؛ شاگردان مفید، بویژه سید مرتضی و طوسی با تأثیر پذیری از باور اجتهادی استاد بود که یکی پس از دیگری این گرایش را دنبال کردند و با نبوغ و استعداد خویش، بیش از پیش بر عمق و توسعه آن افزودند در نهایت این حرکت نوگرای فقهی را در محیط علمی شیعه حاکم ساختند. در این باره محمد امین استرآبادی با تأسف و نگرانی تمام می نویسد: «این مفید بود که پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل، ظهور کرد و آثار و افکار عقلی و اجتهادی ناپسند! آن دو را نزد شاگردانش، بویژه مرتضی و طوسی، ستود و موجب گردید این شیوه در میان اصحاب ما رواج یابد.»[۵۲] ۳٫ کار فقهی مفید چنانچه گذشت، شیخ مفید در گسترش و رونق بخشیدن فقه اجتهادی وتحلیلی نقش سازنده داشت. وی کوشید تا سلطه گرایش فقه حدیثی را که در آن عصر دراوج حاکمیت بود، درهم بشکند، و در مقابل، طرز تفکر اجتهادی را رونق و رواج بخشد. شیخ مفید با اطلاعات گسترده ای که از مکتبهای فقهی اهل تسنّن و مشربهای فقهی در میان عالمان شیعه داشت، به تدوین فقه اجتهادی و تطبیقی پرداخت، و کتابها و رساله های زیادی با این گرایش از خود بر جای گذاشت. پس از کلام، بیشترین آثار ایشان در این مورد است. قبلا در بخش آثار تعداد از آثار مهم فقهی ایشان ذکر شد؛ در این جا در باره یکی از مهمترین آثار فقهی وی، یعنی (المقنعه) به اختصار توضیح داده می شود. این کتاب همانطور که قبلا اشاره شد، تقریبا همه ابواب وعناوین فقهی را دارد. و کتاب تهذیب الاحکام شیخ طوسی شرح همین کتاب است. این کتاب از دو بخش عقیدتی و فقهی تشکیل شده است. شیخ مفید، در آغاز این کتاب، اصولی را که اعتقاد به آنها بر همه مکلفان لازم است، به اختصار آورده است. ایشان در مقدّمه، دلیل این کار را چنین توضیح می دهد: « … و ان افتتحه بما یجب علی کافه المکلفین من الاعتقاد الذی لا یسع اهماله البالغین اذ هو اصل الایمان والاساس الذی عیله بناء جمیع اهل الادیان وبه یکون قبول الاعمال ویتمیز الهدی من الضلال وبالله استعین.»[۵۳] من این اثر را، با آنچه بر عموم مکلفان اعتقاد به آن لازم است، شروع می کنم. اعتقادی که سستی و سهل انگاری درباره آن روا نیست. چرا که عقیده اصل ایمان و پایه همه¬ی ادیان الهی است. پذیرش اعمال مبتنی بر عقائد است. تمایز بین هدایت و گمراهی نیز به عقائد است. شیخ مفید، در بخش دوّم، به تفصیل احکام و مسائل شرعی مورد نیاز آن زمان را در ابواب مختلف گرد آورده است. ابوابی که در میان فقهاء پس از وی متداول شده است. شیخ طوسی، شاگرد برجسته مفید درباره این کتاب در مقدمه تهذیب، چنین می نویسد: « وسألنی ان اقصد الی رساله شیخنا ابی عبد الله ایده الله تعالی المسومه بالمقنعه لانها شافیه فی معنا ها کافیه فی اکثر ما یحتاج الیه من احکام الشریعه وانها بعیده من الحشو…»[۵۴] برخی از من خواستند که بر رساله شیخ ما ابوعبداللّه (مفید)، خدا او را تأیید کند، شرحی بنویسم; زیرا مقنعه در باب خودش شافی و برای بیشتر آنچه از احکام شرعی بدان نیاز است کافی است و از زوائد به دور است. این کتاب را می توان در رده فقه استدلالی قرار داد چون برخلاف مقنع شیخ صدوق که تنها به نقل و ثبت احادیث اکتفا کرده است، شیخ مفید در این کتاب در بسیاری از موارد با طرح آیات، روایات، اجماع و به کارگیری عقل، به استدلال پرداخته است اما در عین حال، مفید در این کتاب بیشتر به مسائلی که در روایات طرح شده توجّه داشته است. شاید در آن زمان، نیازی به تفریع فروع بیش از این نمی دیده است. شیخ مفید در مورد فقه تطبیقی نیز تألیف دارد. دو اثر( الاعلام فیما اتفقت الامامیه) و (المسائل الصاغانیه) در این باره نگاشته شده است. در کتاب اول آن دسته از احکام فقهی را که امامیه اتفاق دارند. و اهل سنّت، بر خلاف آن اتفاق دارند، جمع آوری نموده است. اثر دوم دارای ده مسأله فقهی است که در پاسخ به شبهات عالم حنفی بر فقه شیعه نگاشته شده است. مبانی اجتهادی شیخ مفید شیخ مفید، فقه خود را برپایه قرآن، سنّت، عقل و اجماع استوار ساخت و باور اجتهادی خویش را بر پایه دانش اصول و استدلالهای عقلی پی ریزی نمود. به همین جهت در نگارش اصولی خود، ازمنابع و راههای استنباط حکم سخن می گوید و چگونگی کاربرد هریک را نشان می دهد. ایشان در مقام برشمردن منابع احکام تنها از قرآن و سنّت نام می برد: «اعلم ان اصول الاحکام الشریعه ثلاثه اشیاء: کتاب اللّه سبحانه، و سنّه نبیه صلی اللّه علیه وآله، واقوال الائمه الطاهرین من بعده صلوات اللّه علیهم وسلامه.»[۵۵] بدان سرچشمه های احکام شریعت سه چیز است: قرآن و سنّت پیامبر(ص) و گفتار امامان، علیهم السلام، بعد از وی.) از آنچه از سخنان دیگر وی برمی آید عقل و اجماع را نیز در شمار منابع مزبور دانسته است. زیرا وی می گوید: در مواردی که فقیه سخنی از امامان، علیهم السلام، برای استنباط حکم نیابد و از وحی نیز هیچ حکمی یافت نشود، روشن است که باید عقل و خرد خویش را به کار گیرد و به حکم دست یابد: «وِإن عَدمَ ذلک، وَالعیاذُ باللّه، وَلَم یَکُن فیهِ حُکمٌ مَنصوصٌ علی حالٍ، فیُعلَم انَّهُ علی حکُمِ العَقل.»[۵۶] در مورد متنازعین و اصحاب دعوی می گوید، در صورتی که به هیچ روی از وحی و سنّت، حکمی در مورد اختلاف و نزاع به دست نیابد، می بایست حکم عقل داور قرار گیرد: «واِن العیاذ باللّه، لم یُوجد فیما اختلَفوا فیه نَصٌّ علی حکمٍ سَمعیّ، فیُعلم انَّ ذلک ممّا کانَ فی العقُولِ.»[۵۷] و نیز در تبیین قواعد اصولی که پایه اجتهاد فقیه قرار می گیرد، می گوید: «وقتی در برابر عمومات قرآن و سنّت، دلیل خاصی از عقل وجود داشته باشد، عام را تخصیص می زنیم و از حکم دلیل عقل پیروی می کنیم.»[۵۸] از این کلمات شیخ مفید به خوبی استفاده می شود که در اندیشه فقهی ایشان، عقل نیز یکی از منابع استنباط احکام است و در مواردی که دستور صریحی از کتاب وسنت نرسیده باشد، باید به کمک عقل به حکم آن موارد دست یافت. شیخ مفید، درباره اجماع نیز سخن می گوید و نقش آن را در تبیین و فهم احکام می پذیرد. و از مشیِ عملی وی در فقه، به دست می آید، که ایشان به اجماع به مثابه یک از منابع احکام می نگرد و در اجتهاد احکام از آن استفاده می کند. ایشان در تعریف اجماع و چگونگی حجیت آن می نویسد: «اجماع امت، شیعیان، به خودی خود حجت نیست، بلکه از آن جهت حجت است که قول معصوم(ع) در میان آن وجود دارد. پس وقتی ثابت شد تمامی امت در حکمی بر یک رأی می باشند، بی شک آن حکم، قول معصوم (ع) خواهد بود.»[۵۹] جایگاه عقل در اجتهاد شیخ مفید هم چنانکه قبلا اشاره شد، در زمان ائمه معصومین(ع) بویژه در قرن دوّم هجری، دو گرایش کلامی و فقهی در جامعه شیعی وجود داشت: ۱ . نقل وعمل به احادیث، بدون تحلیل و اظهار نظر. از باب نمونه کتب فقی صدوق و قبل از وی به این روش بوده است. ۲ . اجتهاد و تحلیل. ائمه (ع) گرایش تعقلی اجتهادی را تأیید و شیعیان را بدان تشویق می کردند، و گاه، شیوه استنباط احکام را از کتاب و سنّت به شیعیان خود می آموختند.[۶۰] در غیبت صغری و پس از آن، تا اواخر قرن چهارم، تفکر محدثان حاکمیت داشت و از تجزیه و تحلیل عقلی خبری نبود. در نیمه دوّم قرن سوّم و قسمت عمده قرن چهارم، دو عالم بزرگ که از آنان به قدیمین یاد می شود، ابن ابی عقیل و ابن جنید اسکافی، گرایش تعقلی اجتهادی داشتند. ولی از آنان درباره دلیل عقلی چیزی نقل نشده است. شیخ مفید، از عالمانی است که به کاربرد عقل در فقه معتقد است. مرحوم مظفر او را نخستین فقیهی می داند که از نقش عقل در فقه سخن گفته است.[۶۱] اما سؤال این است که شیخ مفید تاچه اندازه به کار برد عقل در اجتهاد معتقد است و قلمرو عقل را در استنباط احکام شرعی تا چه حدّ می داند؟ آنچه از آثار شیخ در این زمینه استفاده می شود مختلف است؛ از بعض کلمات ایشان استفاده می شود که عقل ابزار استنباط است واز بعضی سخنان دیگر ایشان به دست می آید که عقل منبع بالقوه و یا بالفعل است. عقل معیار حجیّت کتاب و سنّت شیخ مفید، در حجیّت وفهم کتاب و سنّت، تخصیص و تقیید حکم، ترجیح روایتی بر روایت دیگر و… نظارت و دخالت عقل را ضروری می داند. ایشان در کتاب (التذکره باصول الفقه)، می نویسد: «والطرق الموصله الی علم المشروع فی هذه الاصول ثلاثه: احدها، العقل وهو سبیل الی معرفه حجیّه القرآن و دلائل الاخبار. والثانی، اللسان وهوالسبیل الی المعرفه بمعانی الکلام وثالثها، الاخبار وهی السبیل الی اثبات اعیان الاصول من الکتاب والسنّه واقوال الائمه(ع).»[۶۲] راههایی که ما را به شناخت این اصول راهنمایی می کند، سه طریق است: ۱ . عقل و آن راه فهم و شناخت حجیّت قرآن و دلائل احادیث است. ۲ . زبان (سماع بدون واسطه) و آن وسیله و راه دریافت معانی سخن است. ۳ . احادیث و اخبار (نقل با واسطه)، که راه اثبات اصول، یعنی کتاب و سنّت و گفتار ائمه معصومین(ع) است. عقل میزان تشخیص احادیث شیخ مفید، معتقد است که در استفاده از دلائل نقلی برای استنباط احکام شرعی، باید به سند ومحتوا و دلالت آن توجه شود. ایشان از این که استادش مرحوم صدوق، در شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح از عقل کمک نمی گیرد و به هر حدیثی اعتماد می کند، انتقاد می کند، شیخ مفید، افزون بر دقّت در نقل، برای فهم درست روایات نیز ارزش بسیاری قائل است. وی به اهل حدیث، از جمله استادش صدوق، به جهت عمل به ظواهر احادیث و عدم دقّت در محتوای آن، به شدّت انتقاد می کند: «الذی ذکره الشیخ أبو جعفر(ره) فی هذا الباب لا یتحصل ، ومعانیه تختلف وتتناقض ، والسبب فی ذلک أنه عمل على ظواهر الأحادیث المختلفه ولم یکن ممن یرى النظر فیمیز بین الحق منها والباطل ویعمل على ما یوجب الحجه ، ومن عول فی مذهبه على الأقاویل المختلفه وتقلید الرواه کانت حاله فی الضعف ما وصفناه»[۶۳] آنچه را ابوجعفر، در این باب ذکر کرده چیزی به دست نمی دهد و معانی آن مختلف و متناقض است. زیرا وی به ظواهر احادیث گوناگون عمل می کند و از کسانی نیست که به دقّت در آنها بنگرد و بین حقّ و باطل آنها را تمیز دهد و به چیزی عمل کند که حجّت و برهان است. آری، کسی که در مذهبش بر گفتار مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید، حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم. خبر واحد و عقل شیخ مفید خبر واحد را حجّت نمی داند و معتقد است، چنین اخباری نمی تواند مبنای استنباط احکام شرعی قرار گیرد، مگر با قرائن اطمینان آور. ایشان عقل را از جمله آن قرائن می داند و می نویسد: «فأما خبر الواحد القاطع للعذر ، فهو الذی یقترن إلیه دلیل یفضی بالناظر فیه إلى العلم بصحه مخبره ، وربما کان الدلیل حجه من عقل ، وربما کان شاهدا من عرف ، وربما کان إجماعا بغیر خلف فمتى خلا خبر الواحد من دلاله یقطع بها على صحه مخبره ، فإنه کما قدمناه لیس بحجه ، ولا ‹ صفحه ۴۵ › موجب علما ولا عملا على کل وجه.»[۶۴] خبر واحد را اگر دلیل عقلی، یا عرف و یا اجماع، بدون مخالف، تأیید کند حجّت است. شیخ مفید در باره حدیث مخالف عقل می نویسد: «…ومتى وجدنا حدیثا یخالفه الکتاب ولا یصح وفاقه له على حال أطرحناه ، لقضاء الکتاب بذلک وإجماع ( الأئمه – ع – ) علیه . وکذلک إن وجدنا حدیثا یخالف أحکام العقول أطرحناه لقضیه العقل بفساده ، ثم الحکم بذلک على أنه صحیح خرج مخرج التقیه أو باطل أضیف إلیهم موقوف على لفظه.»[۶۵] … هنگامی که با حدیثی مواجه شدیم که متناقض با کتاب بود. و ایجاد توافق میان آنها ممکن نشد، آن حدیث را طرد می کنیم، زیرا کتاب خدا و اجماع امامان(ع) چنین حکم کرده اند. و اگر حدیثی را مخالف عقل یافتیم آن را نیز طرد می کنیم؛ زیرا عقل به فساد آن حکم کرده است. حکم کردن درباره این که آن حدیث درست است و یا به سبب تقیّه بیان شده و یا به غلط به ائمه(ع) نسبت داده شده، کار پس از آن است. شیخ مفید هم چنین، تخصیص عام را با دلیل عقلی جایز می داند. ایشان پس از آن که تخصیص عامّ را به وسیله قیاس و رأی جایز نمی داند، دلیل عقل را در ردیف کتاب و سنّت از مخصصهای عامّ به شمار آورده و می نویسد: «ولیس یخصّ العموم، اِلاّ دلیل العقل والقرآن والسنه الثابته.»[۶۶] عموم تنها به وسیله دلیل عقلی و قرآن و سنّت ثابت، تخصیص می خورد. عقل منبع استنباط از برخی سخنان شیخ استفاده می شود که وی، عقل را به عنوان منبعی بالقوّه می شناسد و معتقد است که عقل می تواند برخی از احکام شرعی را بشناسد. ولی هرآنچه را عقل از خوب و بد، تشخیص می دهد شرع در آن جا دستور دارد؛ بنابراین شرع جایگزین تشخیص عقلی شده است. وی، درباب حسن و قبح عقلی می نویسد: «الأشیاء فی أحکام العقول على ضربین : أحدهما : معلوم حظره بالعقل ، وهو ما قبحه العقل وزجر عنه وبعد منه کالظلم والسفه والعبث . والضرب الآخر : موقوف فی العقل لا یقضی على حظر ولا إباحه إلا بالسمع ، وهو ما جاز أن یکون للخلق بفعله مفسده تاره ومصلحه أخرى ، وهذا الضرب مختص بالعادات من الشرائع التی یتطرق إلیها النسخ والتبدیل ، فأما بعد استقرار الشرائع ، فالحکم أن کل شئ لا نص فی حظره فإنه على الإطلاق ، لأن الشرائع ثبتت…»[۶۷] اشیاء، در برابر حکم عقل بر دو گونه اند: ۱ . ممنوع بودن آنها به حکم عقل روشن است. چیزی که عقل آن را ناپسند و دوری از آن را لازم شمرده است. همچون: ستمگری، هرزگی و سبکسری. ۲ . مواردی که عقل درباره روا یا ناروا بودن آنها (حرام و حلال) حکم نکرده است. این حکم، به سمع وابسته است. چیزی که به جا آوردن آن ممکن است گاه برای مردمان سودمند باشد و گاه مایه فساد شود. درباره این گروه، با دستورهای تشریعی داوری می شود. وامکان راه یافتن نسخ وتبدیل در آنها وجود دارد. پس از استقرار شرایع قاعده آن است که هرچه نصّ در خصوص حرمت آن وجود نداشته باشد، انجام آن مانعی ندارد؛ چون شریعتها حدود را مقرر می دارند و آنچه را که حرام است، با بیان حرمت آن متمایز می سازند. از سخنان فوق استفاده می شود که عقل در برخی از موارد توانایی کشف حکم شرعی را دارد، ولی با آمدن شرع، قاعده آن است که حد و مرز را تعیین می کند و به حرمت و یاحلیت چیزی، حکم می دهد. شیخ مفید، در قضاوت نیز معتقد است که اگر قاضی با موردی مواجه شد که در قرآن و حدیث دستور صریحی برای آن نیامده بود، باید به عقل مراجعه کند و حکم آن مورد را ازعقل بگیرد: «در مورد اصحاب دعوی نیز چنین می گویم: آنان اختلاف خود را برکتاب خدا و سنّت پیامبرش، که توسّط اهل بیت و ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است، عرضه کنند. برای این کار باید به فقهای شیعه مراجعه کنند، تا آنان این کار را انجام دهند. و اگر خدای ناخواسته از وحی چیزی به دست نیامد، که قابل انطباق بر آنچه مورد اختلاف است باشد، آنان خواهند دانست که این مورد از مواردی است که حکم آن به عقل واگذار شده است.»[۶۸] پس، بنابر نظر ایشان، در حلّ مسائل و مشکلات جدید، نخست باید به کارشناسان رجوع کرد، تا آنان با قواعد و کلیاتی که از قرآن وحدیث در اختیار دارند حکم آن واقعه را استنباط کنند و اگر چنین قاعده ای وجود نداشت، آن گاه مسأله به عقل ارتباط پیدا می کند. از این روی، عقل در طول دیگر منابع قرار می گیرد و حجیت دارد. در نتیجه، شیخ مفید حجیت و اعتبار کتاب و سنّت و روایات را نیازمند به عقل می داند. به وسیله عقل اثبات آنها را ممکن می شمارد. همچنین فهم محتوای کتاب و سنّت را توقف بر عقل می داند. و در شناخت روایات درست از نادرست و ترجیح روایتی بر روایت دیگر و…از عقل استفاده می کند. نتیجه محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، که از جمله بزرگ ترین مفاخر شیعه به شمار میرود، نخستین فقیه پس از عصر غیبت است. وی در طول عمر با برکتش، سعی و تلاش فراوان در پیشبرد مکتب تشیع نمود و آثار وتألیفات زیادی از خود برجای گذاشت. شیخ طوسی شاگرد ممتازش، تألیفات او را در زمینه های مختلف بیش از دویست کتاب کوچک و بزرگ میداند. شیخ مفید در اجتهاد شیعه و ارائه طرحی جامع در اجتهاد و استنباط احکام از منابع آن، نقش سازنده و محوری داشت. و بحق میتوان او را یکی از مؤسسین مراحل تکامل فقه و اجتهاد شیعی بعد از عصر محدثان دانست. و از آنجا که در زمان او اخباری¬گری در شیعه رونق فراوان داشت، ایشان با این اندیشه مبارزه کرد و با تألیف کتبی ناظر به کتب و نظرات اهل حدیث بالخصوص، رئیس المحدثین شیخ صدوق (ره) توانست تا حد زیادی راه تکمیل اجتهاد را برای شاگردش شیخ طوسی (ره) هموار نماید. شیخ مفید که عقل را به عنوان ابزار کارآمد جهت شناخت قرآن و اخبار می دانست، در اجتهاد واستنباط احکام از آن به عنوان یکی از منابع در کنار کتاب، سنت و اجماع، بهره می برد و از اندیشه اهل حدیث و ظاهرگریان مبنی بر تعصب بیجا بر متون روایی و عدم دخالت عقل در فهم قرآن وحدیث، به شدت انتقاد می کرد و زمینه را برای کار برد عقل در عقائد و استنباط احکام فراهم نمود. شیخ مفید در تدوین اصول فقه شیعه به صورت منضبط نیز نقشى اساسی داشت و حتی بعضی کتاب او را به¬نام “التذکره بأصول الفقه” اولین اصول فقه مدوّن و مصنف در تاریخ این علم میدانند[۶۹]. حاصل کلام اینکه موفقیتهای به ¬دست آمده در زمین? اجتهاد شیعی وعلم فقه و اصول، مرهون تلاش بسیاری از علماء، از جمله تلاش خستگی ناپذیر عالم وارسته و بزرگ شیعه، شیخ مفید (ره) است. روحش شاد. ومن الله توفیق. منابع I. شریف مرتضی، رسائل لشریف المرتضی، دار القرآن الکریم-قم، چاپ اول ۱۴۰۵ ه-ق، ج۳ . I. شیخ مفید، المقنعه، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم- چاپ اول ۱۴۱۳٫ I. خلیل فراهیدی، کتاب العین،مؤسسه دارالهجره، چاپ دوم۱۴۰۹٫ I. ابن اثیر، الکامل، دار صادر للطباعه والنشر-بیروت-۱۳۸۶ه-ق، ج ۸ . I. جعفر سبحانی ، الوسیط فی اصول الفقه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۰،ج۱٫ I. ابن شهرآشوب مازندرانی، معالم العلما، نجف اشرف ۱۳۸۱ه-ق. I. ابن هشام حمیری، السیره النبویه، مکتبه محمد علی صبیح واولاده- مصر، ۱۳۸۳ه، ج۳ I. ابن هشام، سیره ابن هشام، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج ۴٫ I. ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد ، مکتبه المصطفی –قم، سال نشر؛ ۱۳۶۹، ج۲٫ I. آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ج ۱، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، ۱۴۱۴ه- ق. I. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، دار الاضواء-بیروت-لبنان، چاپ سوم۱۴۰۳، ج۲٫ I. امام خمینی، مناهج الوصول، ج ۱، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۱۴ه- ق. I. جمع ازنویسندگان، مقالات هزاره شیخ مفید، نشر کنگره شیخ مفید. I. جمعی از نویسندگان، المقالات والرسائل، نشر کنگره شیخ مفید، ج۱۷٫ I. دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ اول ۱۳۷۳، ج۶٫ I. علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء-بیروت-لبنان، چاپ دوم۱۴۰۳٫ I. سید احمد میر عمادی ، ائمه و علم اصول، قم- بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۴٫ I. سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، شرکه النشر والطباعه العراقیه، بیتا. I. سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، قم، شریعت، چاپ چهارم، ۱۴۲۸٫ I. سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج ۱، مطبعه موسسه العروج، ۱۳۷۹ ه- ش. ۲۱٫ شیخ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق: سید محمد باقر، چاپ ۱۳۸۶ ه-ق، دارالنعمان للطباعه والنشر- نجف اشرف. I. شیخ طوسی، الفهرست، تحقیق : شیخ جواد قیومی، چاپ اول ۱۴۱۷، مؤسسه نشرالفقاهه. ۲۳٫ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، چاپ سوم تهران ۱۳۸۷ ه-ق، ج۱٫ I. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دار الکتب الاسلامیه، تهران- چاپ چهارم ۱۴۰۷، ج۱ . I. شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت-لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴٫ ۲۶٫ شیخ مفید، الفصول المختاره، تحقیق: سید نورالدین جعفریان اصفهانی، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴٫ I. شیخ مفید، اوائل المقالات، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع-بیروت –لبنان، چاپ دوم۱۴۱۴٫ I. شیخ مفید، رسائل فی الغیبه، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیرت-لبنان، چاپ۱۴۱۴ه –ق. I. الشیخ الطریحی، مجمع البحرین، مکتب النشر الثقافه الاسلامیه، چاپ دوم-۱۴۰۸ ج ۵ . I. محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر مؤسس سید الشهدا، چال اول ۱۴۰۷ ه-ق، ج۱٫ I. محقق حلی، المعتبرفی شرح المختصر، مؤسسه سید الشهدا-قم چاپ اول۱۴۰۷، ج۱ . ۳۲٫ محمد علی کاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج ۱، قم: موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۷ ق. I. محمدرضا مظفر، اصول فقه، دار التعارف للمطبوعات- بیروت، چاپ چهارم۱۴۰۳ه ق، ج۲٫ I. مهدی هادوی تهرانی، تاریخ علم اصول، قم، کتاب خرد، چاپ دوم، ۱۳۸۵٫ I. میرزا حسین نوری، خاتمه المستدرک ، ج ۳، تحقیق: مؤسسه آل البیت، چاپ اول۱۴۱۶٫ I. ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه وفقها، تهران سازمان مطالعه وتدوین کتب دانشگاه ها۱۳۷۹٫ I. شیخ مفید، التذکره با صول الفقه، نشر کنگره هزاره شیخ مفید، بیروت۱۴۱۴٫ ۳۸٫ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت- لبنان، چاپ دوم۱۴۱۴٫ ۳۹٫ شیخ مفید، مسائل الصاغانیه، ، تحقیق: سید محمد قاضی، چاپ دوم ۱۴۱۴٫ دارالمفید للطباعه والنشر، بیروت- لبنان. ومصنفات شیخ مفید، ج۳٫ I. نجاشی، رجال النجاشی، چاپ پنجم ۱۴۱۶، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین قم. I. محمد امین استر آبادی، فوائد المدنیه والشواهد المکیه، مؤسسه نشر اسلامی-قم، چاپ اول۱۴۲۴٫ I. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۱ ص ۳۲۲٫ به نقل از مجله حوزه ۱۳۷۱ شماره ۵۴٫ ۴۳٫ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیه، چاپ شده به همراه (اوائل المقالات)، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴ ه-ق.
________________________________________ [۱] نجاشی، رجال النجاشی، چاپ پنجم ۱۴۱۶، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین قم، ص۳۹۹٫ [۲] . شیخ طوسی، الفهرست، تحقیق : شیخ جواد قیومی، چاپ اول ۱۴۱۷، مؤسسه نشرالفقاهه، ص ۲۳۹٫ [۳] . شیخ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق: سید محمد باقر، چاپ ۱۳۸۶ ه-ق، دارالنعمان للطباعه والنشر- نجف اشرف، ص ۳۲۲٫ [۴] . شیخ طوسی، الفهرست، تحقیق: شیخ جواد قیومی، چاپ اول ۱۴۱۷ ه-ق، مؤسسه نشر الفقاهه، ص ۲۳۹٫ [۵] . نجاشی، رجال النجاشی، چاپ پنجم ۱۴۱۶، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین قم،ص۴۰۲٫ [۶] . میرزا حسین نوری، خاتمه المستدرک ، ج ۳، تحقیق: مؤسسه آل البیت، چاپ اول۱۴۱۶، مؤسسه آل البیت، ص ۲۴۰-۲۴۵٫ [۷] . ابن شهر آشوب، معالم العلما ، ص ۱۲۹٫ [۸] . همان ، ص ۲۳۸٫ [۹] . نجاشی ، رجال نجاشی، ص ۴۰۲٫ [۱۰] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲ ص۲۰۹٫ [۱۱] . رجال نجاشی ج ۲ ص ۳۲۶٫ [۱۲] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲ ص۲۲۶٫ [۱۳] . رجال نجاشی، ج۲ ص ۳۲۶٫ [۱۴] . آقا بزرگ تهرانی ، الذریعه، ج ۲ ص ۳۱۵٫ [۱۵]. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۱ ص ۳۲۲٫ به نقل از مجله حوزه ۱۳۷۱ شماره ۵۴٫ [۱۶] . نجاشی، رجال نجاشی، ص ۲۶۶٫ [۱۷] . الکامل، ابن اثیر، ج ۸ ص ۵۱۷٫ [۱۸] کتاب العین، ج۳ ص ۳۷۰٫ [۱۹] . ابن هشام، سیره ابن هشام، ج ۴ ص۱۴۳، ۲۳۷، ۲۴۱، دار احیاء التراث العربى، بیروت. [۲۰] . محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر مؤسس سید الشهدا، چال اول ۱۴۰۷ ه-ق، ج۱ ص۳۳٫ [۲۱] . مجمع البحرین، ج ۵ ص۳۰۶٫ [۲۲] . سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج ۱، مطبعه موسسه العروج، ۱۳۷۹ ش، ص ۱۴٫ [۲۳] . آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ج ۱، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، ۱۴۱۴ ق، ص ۲۳٫ [۲۴] . محمد علی کاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج ۱، قم: موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۷ ق، ص ۱۹٫ [۲۵] . امام خمینی، مناهج الوصول، ج ۱، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۱۴ ق، ص ۵۱٫ [۲۶] . سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، قم، شریعت، چاپ چهارم، ۱۴۲۸، ص ۵۰٫ [۲۷] . سید احمد میر عمادی ، ائمه و علم اصول، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص ۱۸ [۲۸] . جعفر سبحانی ، الوسیط فی اصول الفقه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۰،ج۱، ص ۱۴٫ [۲۹] . نجاشی، رجال نجاشی، قم، نشر جامعه مدرسین، ص ۳۹۹٫ [۳۰] . مهدی هادوی تهرانی، تاریخ علم اصول، قم، کتاب خرد، چاپ دوم، ۱۳۸۵، ص ۱۰۷-۱۰۸ [۳۱] . جعفر سبحانی، الوسیط فی اصول الفقه، ج۱، ص ۱۴٫ [۳۲] . ابن هشام حمیری، السیره النبویه، مکتبه محمد علی صبیح واولاده- مصر، ۱۳۸۳ه، ج۳ ص۲۴۹-۲۵۱٫ [۳۳] . دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ اول ۱۳۷۳، ج۶ص۶۰۸٫ نقل ازابن قیم،۱/۶۱٫ [۳۴] . همان. نقل از تاریخ ابوزهره. [۳۵] . شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، چاپ سوم تهران ۱۳۸۷ ه-ق، ج۱ص ۲٫ [۳۶] شریف مرتضی، رسائل لشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، چاپ اول- قم ۱۴۰۵ ه-ق، ج۳ ص۳۱۰٫ .[۳۷] شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیه، چاپ شده به همراه (اوائل المقالات)، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴ ه-ق،ص۲۱۳٫ [۳۸] . جمع ازنویسندگان، مقالات هزاره شیخ مفید، نشر کنگره شیخ مفید، ص۸٫ [۳۹] .ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه وفقها، تهران سازمان مطالعه وتدوین کتب دانشگاه ها۱۳۷۹، ص۱۴۰٫ [۴۰] .شیخ مفید، التذکره با صول الفقه، نشر کنگره هزاره شیخ مفید، بیروت۱۴۱۴، ص۲۸٫ [۴۱] . جمعی از نویسندگان، المقالات والرسائل، نشر کنگره شیخ مفید، ج۱۷ ص۲۰٫ [۴۲] شیخ مفید، مسائل الصاغانیه، ، تحقیق: سید محمد قاضی، چاپ دوم ۱۴۱۴٫ دارالمفید للطباعه والنشر، بیروت- لبنان، ص۱۷-۲۲٫ ومصنفات شیخ مفید، ج۳٫ [۴۳] . همان، ص۱۰٫ [۴۴] . شیخ مفید، الفصول المختاره، تحقیق: سید نورالدین جعفریان اصفهانی، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴،ص ۷۳ [۴۵] . محقق حلی، المعتبرفی شرح المختصر، مؤسسه سید الشهدا-قم چاپ اول۱۴۰۷، ج۱ ص۳۳٫ [۴۶] . سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، شرکه النشر والطباعه العراقیه، بیتا، ص۳۰۹٫ [۴۷] .همان، ص۳۱۰-۳۱۲٫ [۴۸] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۲ص ۲۰۹٫ [۴۹] . ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد ، مکتبه المصطفی –قم، سال نشر؛ ۱۳۶۹، ج۲ص ۱۵٫ [۵۰] . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۵۰-۵۱٫ [۵۱] . ابن شهرآشوب مازندرانی، معالم العلما، تجف اشرف ۱۳۸۱ه-ق، ص ۱۳۵٫ . [۵۲] محمد امین استر آبادی، فوائد المدنیه، ص ۳۰ و ۵۶٫ [۵۳] شیخ مفید، المقنعه، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم- چاپ اول ۱۴۱۳، ص ۲۸٫ [۵۴] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دار الکتب الاسلامیه، تهران- چاپ چهارم ۱۴۰۷، ج۱ ص ۳٫ [۵۵] .ابو الفتح کراجکی، کنز الفوائد، مکتب المصطفی-قم، چاپ دوم ۱۳۶۹ه-ش، ج۲ ص ۱۵٫ [۵۶] . شیخ مفید، ساله الغیبه، ص۳٫ [۵۷] . همان. [۵۸] . ابو الفتح کراکجی، کنز الفوائد، ج۲ص۳۳٫ [۵۹] .همان، ص۲۹-۳۰٫ [۶۰] . در بحارالانوار، ج۲ص ۲۴۵، حدیث از امام رضا(ع) آورده است: «علینا القاء الاصول وعلیکم التفرع» [۶۱] . محمدرض مظفر، اصول فقه، دار التعارف للمطبوعات- بیروت، چاپ چهارم۱۴۰۳ه ق، ج۲ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰٫ [۶۲] . شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت-لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴، ص۲۸٫ [۶۳] شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت- لبنان، چاپ دوم۱۴۱۴، ص۴۹٫ [۶۴] شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، ص۴۴٫ [۶۵] . شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص ۱۴۹٫ [۶۶] . شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، ص۳۸٫ [۶۷] . شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۴۳٫ [۶۸] . شیخ مفید، رسائل فی الغیبه، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیرت-لبنان، چاپ۱۴۱۴ه –ق، ص۱۵٫ [۶۹] . جمعی از نویسندگان، المقالات والرسائل، نشر کنگره شیخ مفید، ج۱۷ص۲۰٫
روش اجتهادی شیخ مفید
شیخ مفید به اعتراف شاگرد پرآوازهاش شیخ طوسی (ت ۴۶۰ ه.ق) از جهت علم و اخلاق بر همگان برتری داشت و در فقه و کلام همتائی نداشت و تألیفات او به بیش از دویست کتاب کوچک و بزرگ میرسد.
یکی از ابعاد زندگی علمی شیخ مفید، تأثیر بهسزای او در اجتهاد شیعه است که به حق میتوان او را یکی از مؤسسین مراحل تکامل فقه و اجتهاد بعد از عصر تبیین و عصر محدثان دانست. بنابراین جاه دارد که در باره نقش این عالم بزرگ در علوم مختلف اسلامی، از جمله فقه واصول سخن به میان آید. نوشته¬ی حاضر اختصاص دارد به بیان مطالبی پیرامون روش اجتهادی شیخ مفید ونقش وی درشکوفایی فقه شیعه که به صورت فشرده ذکر می شود؛ در ابتدا به خلاصه¬ی از زندگانی ایشان اشاره می شود.
خلاصه زندگی شیخ مفید
ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعید بن جبیر، معروف و مشهور به شیخ مفید از بزرگان علمای شیعه است؛ ایشان در یازدهم ذیقعده سال ۳۳۶ هجری قمری[۱] و به روایتی در سال ۳۳۸ [۲] در حوالی شهر بغداد (محله عکبری) از یک خانواده¬ی اصیل ومذهبی چشم به جهان گشود، تولد او را ۷ یا ۹ سال بعد از غیبت کبری میدانند که در سال ۳۲۹ ه.ق واقع شده است. پدرشیخ مفید ملقب به المعلم، شخص پارسا و مذهبی بود و به تعلیم و آموزگاری قرآن کریم و معارف دین اشتغال داشت و به تحصیل وتعلیم فرزندش اهمیت زادی می داد ودر فراگیری معارف وعلوم دین اسلام، وی را تشویق وترغیب می نمود؛ لذا به وی- شیخ مفید- ابن المعلم هم می گفتند. شیخ مفید از کودکی عشق و علاقه زیادی به تحصیل و فرا گیری علوم اسلامی داشت و در همان سنین کودکی دانشهای ابتدایی را درخانواده وزادگاه خویش به پایان برد و برای ادامه تحصیل همرای پدربزرگوارش عازم بغداد– که مرکز علم و فرهنگ آن زمان بود – گردید و فراگیری علم و دانش را آغاز نمود و از محضر بیش از هفتاد نفر از اساتید بزرگ آن عصر بهره علمی برده و کسب فیض نمود. بر عظمت و بزرگی شیخ مفید همین بس که وی از جمله علمایی بود که مورد توجه و عنایات خاص امام زمان(عج) واقع شده است و سه توقیع از جانب امام عصر(عج) بر ایشان رسیده است، مرحوم طبرسی درکتاب احتجاج خود نقل می کند که سه نامه به افتخار شیخ مفید از طرف ولی عصر(عج) صادر گشته وحضرت وی را مشمول عنایات والطاف مخصوص خود قرار داده است. به عنوان نمونه قسمت یکی از نامه ها ذکر می¬شود: « لأخ السدید، والولی الرشید، الشیخ المفید، أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان أدام الله إعزازه، من مستودع العهد المأخوذ على العباد. بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد : سلام علیک أیها الولی المخلص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین فإنا نحمد إلیک الله الذی لا إله إلا هو، ونسأله الصلاه على سیدنا ومولانا ونبینا محمد وآله الطاهرین، ونعلمک – أدام الله توفیقک لنصره الحق…»[۳]
به روایت شیخ طوسی، شیخ مفید دو شب مانده به آخرماه رمضان سال ۴۱۳ در شب جمعه در بغداد پس از ۷۵ سال تلاش و خدمت ارزنده وفات یافت و مورد تـجـلـیـل و احترام فـراوان مردم و قدردانى علما و فضلا قرار گرفت. و به تعبیر شاگرد بزرگوارش، شیخ طوسى- که خود در صحنه، حاضر بوده است- روز وفات او از کثرت دوست و دشمن براى اداى نماز و گـریستن بر او، بی نظیر بوده است. هشتاد هزار تن از شیعیان، او را تشییع کردند و سید مرتضى علم الهدى بر او نماز گزارد.[۴] ونجاشی شاگرد دیگری شیخ مفید که خود از مردم نواحی بغداد است ورجا لش را بعد از فهرست شیخ طوسی نوشته، درمورد جریان وفات شیخ مفید می نویسد: شیخ مفید (ره) سه شب مانده به آخر ماه رمضان سال ۴۱۳ وفات یافت.[۵] بهر حال بر اساس قول شیخ طوسی، شیخ مفید هنگام رحلت ۷۵ سال و به گفته نجاشی ۷۷ سال داشته است؛ شیخ مفید درحرم مطهر کاظمین (ع) جنب آرامگاه استادش جعفربن محمد قولویه قمی به خاک سپرده شد.
اساتید شیخ مفید
محدث بزرگ شیعه مرحوم میرزا حسین نورى در کتاب” خاتمه مستدرک”، پنجاه تن از استادان شیخ مفید را نام مىبرد.[۶] البتهتعداد آنها بیش از اینهاست. معروفترین استادان وی عبارتند از: حسین بن ابی عقیل معروف به ابی عقیل عمانی؛ وی از فقهای بزرگ شیعه در سالهای آغازین عصر غیبت کبری است واز نخستین کسانی است که درآن عصر علم فقه را برپایه دیدگاه شیعه به طور منظم تدوین کرده وروش اجتهاد واستنباط احکام را درعصر غیبت کبری مبتنی براصول وادله امامیه ارائه داده است. وازدیگر اساتید معروف شیخ مفید، ابوعلی محمد بن احمد بن جنید اسکافی است؛ ایشان از محله اسکاف بین بصره ونهروان است واز علما بزرگ شیعه درعصر حکومت عباسیان به شمار می آید که شاگردان بزرگی هم چون شیخ مفید تربیت کرد. از معروف ترین اساتید شیخ مفید، شیخ ابو القاسم جعف بن محمد بن جعفر بن موسی بن مسرور بن قولویه قمى- از راویان مشهور شیعه درقرن چهارم هجری- است. محمد بن علی بن با بویه قمی معروف به شیخ صدوق، از دیگر اساتید معروف شیخ مفید است. ایشان اولین مرجع شیعه درعصر غیبت کبری است. شیخ مفید از محضر این بزرگان، علوم مختلف متداول آن عصر مثل کلام، فقه، اصول، حدیث، تفسیر، رجال، ادبیات عرب و غیره را فرا گرفت؛ ایشان در علم ومعرفت وآگاهی به آن جای رسید که سالها پرچمدار مسلمانان درعرصه های علمی، فکری وفرهنگی بود ؛ و دوست و دشمن زبان وقلم به تمجید وتعریف او گشودند و به او لقب « مفید» دادند، ابن شهر آشوب می گوید؛ امام عصر(عج) ایشان را ملقب به شیخ مفید نمود.[۷] درعصر وی حکومت بغداد در دست آل بویه بودند که با شیعیان میانه خوبی داشت و این زمینه¬ی مناسب بود برای بیان عقاید و نشر اندیشه های شیعی وشیخ مفید از این فرصت بخوبی استفاده کرد و درمسجد «براثا» که درمحله¬ی کرخ بغداد- مرکز شیعیان آن زمان- قرار داشت، به تدریس و وعظ پرداخت و توانست شیعیان را از پراکندگی وتفرقه نجات داده و به اوضاع آشفته آنها تا حدی سر وسامان دهد و شاگردان زیادی را تربیت نماید؛ که سرآمد آنها سید مرتض، سید رضی، نجاشی، سالاربن عبدالعزیز دیلمی معروف به – سلّار-، شیخ طوسی، ابوالفتح کراجکی و… بوده اند که همه از بزرگان و مفاخر علمای شیعی به شمار می رفته اند.
آثار و تألیفات شیخ مفید
شیخ مفید، از محققان و مؤلفان پرکار و بنام عالم اسلام است. از کمتر کسی این همه اثر در رشته های گوناگون علمی نقل شده است. ایشان درسایه¬ی ذهن و نبوغ کم نظیر و علوم سرشار که داشت، درکلیه¬ی فنون وعلوم اسلامی تألیف واثر دارد؛ و تقریبا از همه موضوعات علمی و دینی سخن به میان آورده وبه تجزیه وتحلیل آنها پرداخته است و به سوالات مختلف که از وی می شده پاسخ داده است. شیخ طوسی از شاگردان برجسته وی، مجموع آثار ایشان را در زمینه¬ی علوم وفنون مختلف، حدود دوصد عنوان ذکر کرده است.[۸] ونجاشی شاگرد دیگر شیخ مفید درکتاب رجال خود مصنفات ایشان را متجاوز از یکصد وهفتاد مجلد بیان کرده است.[۹]
پس از آن دو، ابن شهر آشوب، در معالم العلماء، که بنا به تصریح مؤلفش، برای تتمیم و تکمیل فهرست شیخ طوسی نگاشته شده است، افزون بر آنچه شیخ طوسی آورده تعداد دیگری از آثار شیخ مفید را در کتاب خودش ثبت کرده است. همه¬ی فهرست نویسانی که پس از این سه کتاب، کتابهای شیخ مفید را در کتابهای خود آورده اند از این سه منبع استفاده کرده اند.
آثار فقهی شیخ مفید
ایشان درفقه آثارفراوان دارد که به شکل کتاب ورساله تدوین شده است دراین جا تعداد از آثار فقهی مهم وی ذکر می شود:
۱٫ احکام النساء؛ این کتاب از ابتکارات شیخ مفید است که برای اولین بار دراین مورد کتاب می نویسد.
۲٫ العویص؛ شیخ مفید در این کتاب، احکام متماثل مربوط به موضوع واحد وهم چنین موضوعات نظیرهم که مربوط حکم واحد است، آورده است.
۳٫ المسائل السرویه؛ ایشان دراین کتاب از سؤالات مطرح شده در ابواب علوم مختلف مثل ؛ علم فقه، عقاید، حدیث، قرآن و کلام، بطور کامل ومناسب پاسخ داده است.
۴ . المسائل الصاغانیه؛ شیخ مفید در این کتاب در دفاع از عقاید شیعه با ادله وبرهان به مسائل وشبهات مطرح شده پاسخ داده است
۵٫ المسائل الطوسیه؛ این کتاب کوچک، حاوی مجموعه سؤالهای فقهی مرحوم شیخ ابوجعفر طوسی است که شیخ مفید از آنها پاسخ داده است.
۶٫ المسح علی الرجلین؛ این کتاب حاوی یکی از بحثهای فقهی شیخ مفید است در قبال برخی از علماء اهل سنت که درمبانی اصولی وروشهای فرعی با مکتب شیخ مخالف بوده است.
۷٫ المقنعه؛ یکی از کتابهای مهم وبزرگ فقهی شیخ مفید کتاب المقنعه است. این کتاب در بردارنده مجموعه ای احکام فقهی از طهارت تا حدود ودیات است که بصورت کامل وجامع بیان شده است و محمد بن حسن طوسی – شیخ طوسی- شاگرد اعظم ایشان این کتاب را شرح کرده به اسم تهذیب الاحکام که فعلا یکی از کتب اربعه امامیه به شمار می رود.
۸٫ جوابات اهل الموصل؛ شیخ مفید دراین کتاب آراء بعضی از محدثین را آورده که معتقد است، اول وآغاز ماههای قمری همه با رؤیت هلال ثابت می شود چه ماه قبل از آن سی روز باشد یا بیست ونه روز، جز ماه مبارک رمضان که با ید سی روز کامل باشد.
۹٫ ذبائح اهل الکتاب؛ شیخ مفید دراین کتاب نظر علمای شیعه وسنی را در باره ای ذ بیحه اهل کتاب آورده است.
۱۰ خلاصهالایجاز؛ بنا برقولی این کتاب تلخیص “الموجز فی المتعه” است که یکی از کتب فقهی شیخ مفید است که محقق کرکی آن را تلخیص کرده ونام آن را خلاصه الایجاز نهاده است.
۱۱٫ رساله فی المتعه؛ شیخ مفید درمورد متعه ( ازدواج موقت) چندین رساله نوشته که یکی از آنها به این نام است.
۱۲٫ رساله فی المهر. کتاب مذکور درباره¬ی مهر عقد نکاح است.
آثار اصولی شیخ مفید
از آثار مهم اصولی شیخ مفید کتاب ارزشمند ‘ التذکره باصول الفقه’ است. این نخستین کتاب جامع وکامل درعلم اصول فقه است. علامه آقا بزرگ تهرانی در مورد این کتاب می نویسد:
« اصول الفقه للشیخ المفید، ذکره النجاشی و رواه عنه العلاّمه الکراجکی وادرجه مختصراً فی کتاب کنز الفوائد المطبوع وهو مشتمل علی تمام مباحث الاصول علی الاختصار»[۱۰]
آثار کلامی شیخ مفید
۱٫ کتاب اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات. نجاشی از این کتاب، با عنوان: اوائل المختارات، ابن شهر آشوب، با عنوان: اوائل المقالات والمذاهب المختارات، یاد کرده اند.[۱۱] این کتاب، مهمترین اثر کلامی موجود، شیخ مفید است. موضوع کتاب، چنان که از نام آن پیدا است، درباره عقائد و آرای متکلمان و علمای مذاهب اسلامی است.
۲٫ شرح عقائد الصدوق. این کتاب، چنانکه از نام آن پیدا است، شرحی است بر رساله اعتقادی شیخ صدوق، استاد شیخ مفید..
۳٫ اصول انتقادهای مفید برصدوق. شیخ مفید دراین اثر سه انتقاد اساسی به استادش شیخ صدوق دارد. علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی، تعداد از کتاب های کلامی شیخ مفید را درالذریعه آورده است.[۱۲]
۴٫ الافصاح. از آثار پرارج مفید، درباره امامت و فلسفه سیاسی در اسلام، الافصاح یا الافصاح فی الامامه، است.[۱۳]
شیخ مفید چندین رساله نیز درباره مباحث کلامی دارد که ازذکر آن ها صرف نظر می شود.
آثار حدیثی شیخ مفید
کتاب الامالی. از آثار ارزشمند شیخ مفید کتاب الامالی است. این کتاب، مهمترین اثر حدیثی برجای مانده از شیخ مفید به شمار می آید. این کتاب دارای ۳۸۷ حدیث از پیامبر اکرم (ص) وائمه معصومین(ع) درمباحث گوناگون است. شیوه روایت درآن به گونه املاء بوده است بدین معنا که روایات آرام آرام خوانده می شده وهمه شنوندگان و یا برخی از آنان مطالب را یاد داشت می کرده اند.
آقا بزرگ تهرانی می گوید: « الامالی، للشیخ… المفید. و عبّر عنه النجاشی بالامالی المتفرقات ولعلّ وجهه انه املاه فی مجالس فی سنین متفرقه اوّل سنه ۴۰۴ و آخرها سنه ۴۱۱ ومجموع مجالسه ثلاثه و اربعون مجلسا..»[۱۴] از ایشان حدود چهارده اثر کوچک وبزرگ در باره علم حدیث ثبت شده است.
آثار تاریخی شیخ مفید
شیخ مفید در زمینه تاریخ آثار گرانبها وارزشمند درتاریخ اسلام از خود به یادگار گذاشت که نمونه ای از آن ذکر می شود:
۱٫ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. شیخ طوسی، نجاشی، ابن شهراشوب و دیگران، این کتاب را از تألیفات شیخ مفید شمرده اند.
۲٫ الجمل یا کتاب فی احکام الجمل. این کتاب را شیخ مفید درباره نبرد جمل نگاشته است. شیخ طوسی ونجاشی دوکتاب دیگر نیز در مورد جنگ جمل از شیخ مفید نقل کرده است.
موقعیت شیعه درعصر شیخ مفید
تاریخ تشیع حکایت از آن دارد که شیعه در طول تاریخ همیشه با مظلومیت وغربت همراه بوده است. تا زمان حضور، وجود امامان معصوم(ع) غنیمت بود و پشتوانه محکم شیعیان به حساب می آمد؛ اما با آغاز غیبت، کار دشوار شد و مسؤولیت شیعه دشوارتر گردید. در این میان، نقش عالمان وارسته دین، که فرهنگ شیعی را با دشواری و سختی، محافظت می کردند، بس ارجمند و ستودنی است. شیخ مفید یکی از کسانی است که درحفظ فرهنگ شیعی سعی وتلاش زیاد نموده است.
قبل از عصر شیخ مفید در ابتدای حکومت عباسی شیعیان در بغداد تحت فشار بود امّا در قرن چهارم، بخشی مهم از جمعیت بغداد را شیعیان تشکیل می دادند وبغداد یکی از مراکز شیعیان به شمار می رفت. در اواخر حکومت خلفای عباسی و قبل از به قدرت رسیدن آل بویه در سال ۳۲۳، فقیهی حنبلی مسلک به نام؛ بربهاری با زیارت شیعیان در عتبات، مخالفت ورزید. آشوبها و شورش های سختی در بغداد، پدید آمد. در نهایت، خلیفه وقت عباسی دستور حبس پیروان آن فقیه حنبلی را صادر کرد[۱۵]
حادثه فوق و برخورد خلیفه عباسی با فقیهی حنبلی، قبل از قدرت آل بویه و حضور آنان در بغداد، بوده است و این مسأله نشان می دهد که شیعیان حتی قبل از حاکمیت آل بویه، در مراکز قدرت نفوذ داشته است. محله کرخ بغداد درآن زمان مرکز اصلی شیعیان بوده است. شهرکوفه از دیگر مراکز شیعیان درآن عصر بوده است. گرچه در قرن چهارم از اقتدار شیعه در آن شهر کاسته شده بود، امّا همچنان از شهرهای عمده عراق، محسوب می شده است.
بصره، از دیگر مراکزی بوده است که تا قبل از قرن چهارم، شیعیان در اقلیت کامل در آن می زیسته اند. اما بعد درقرن چهارم وبعد از آن حضور شیعیان در بصره بیشتر می شود وتقریبا اکثریت را تشکیل می دهد. اما در بقیه مناطق مثل شامات و جزیره العرب، شیعه در اقلیت بوده است.
قم، از دیگر مراکز اصلی شیعه در آن عصر بود. از دوره حضور ائمّه شیعه، همگان این شهر را شهر شیعی شناخته اند. بسیاری از اصحاب امامان معصوم (ع) و راویان از این مرکز برخاسته اند.
در ری نیز، شیعه پایگاه مقتدری داشته است. نجاشی درباره کلینی، اظهار می دارد: «کلینی از چهره های سرشناس شیعیان در ری بود.»۱۱[۱۶]
در مجموع می توان گفت که در قرن چهارم و قبل از به قدر رسیدن آل بویه ، شیعه در مناطق مختلف جهان اسلام، پایگاههایی مقتدر و جدّی، در اختیار داشته است. بله، دوره آل بویه، فرصتی مغتنم برای شیعه بود. دولت آل بویه از منطقه ری تا پایتخت خلافت عباسی را تحت پوشش قرارداد. از تاریخ ۳۳۴ تا ۳۸۹ ه-ق، آل بویه بر دستگاه خلافت مسلط بود و این مقطع زمانی را می توان دوران حاکمیت مطلق آل بویه دانیست. در همین دوره است که در سال ۳۵۲ هـ. ق توسط معزّالدوله، مراسم سوگواری عاشورا و نیز جشن و سرور در روز عید غدیر، علنی می شود و از سوی حکومت، رسمیّت پیدا می کند.[۱۷] اما بعد از قرن چهارم حکومت آل بویه تضعیف شد وعامل عمده آن هم اختلافات داخلی شیعیان بود.
قرن چهارم را می توان، عهد باروری و شکوفایی فرهنگ شیعی دانیست. در این دوره تحولات بسیاری رخ داد و زمینه های باروری و رشد اندیشه شیعی فراهم گشت. نگارش جوامع حدیثی از این قرن آغاز شد و مرحوم کلینی اولین کسی است که دراین راه گام بر داشت و اصول کافی را تدوین نمود. و درفقه و اجتهاد، شیخ مفید وسپس شاگردان وی، با استمداد از نقل وعقل مسلک میانه¬ی را اتخاذ نموده، فقه و اصول شیعه را رونق خاص بخشید. واین گرایش در مرور زمان مسلک مسلط وحاکم فقهی در میان علما شد.
اگر بخواهیم تصویری از زمانه شیخ مفید(ره) به دست دهیم باید بگوییم که در عصر وی، آل بویه بر بغداد حاکم شدند که حامی تشیع بودند؛ در نتیجه، زمینه بیان عقاید و نشراندیشههای شیعی به وجود آمد. شیخ مفید از این محیط آزاد در زمانه خویش استفاده کرد و در مسجد معروف براثا در بغداد به تدریس، وعظ و جدل با معارضان پرداخت و موفق شد تا تشیع و فرق آن را با هم متحد کند. وی فرقههای مختلف اسلامی را تشویق نمود که اختلافات جزئی را کنار نهاده و در اصول متحد شوند.
تعریف علم فقه و اصول
فـقـه و اصـول دو عـلم بـه هـم وابـسـتـه مـى باشند. وابستگى آنها به یـکـدیـگـر، نـظـیر وابستگى فلسفه و منطق است. علم اصـول بـه مـنـزله مـقـدمـه اى بـراى عـلم فـقـه اسـت و لهـذا آنرا «اصول فقه» یعنی پایه ها وریشه های فقه می نامند.
فقه درلغت
فقه درلغت به معنای فهم است. الفقه: الفهم فی الدین. یقال؛ فقه الرجل یفقه فقها فهو فقیه. وفقه یفقه فقها اذا فهم. وافقهته: بینت له. والتفقه: تعلم الفقه.[۱۸]
معناى اصطلاحى فقه
فقها در تعریف فقه این عبارت را به کار برده اند:
«هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیّه»
یـعـنـى فـقـه عـبـارت اسـت از عـلم بـه احـکـام فـرعـى شـرع اسـلام از روى منابع و ادلّه تفصیلى. البـتـه تـفـقـه در دیـن کـه مـورد عـنـایـت اسـلام اسـت شـامـل هـمـه شـؤ ون اسـلامـى اسـت؛ اعـم از آنـچـه مـربـوط اسـت بـه اصـول اعـتـقـادات اسـلامـى و جـهان بینى اسلامى ، و مسائل اخلاقی و تربیتی اسلامى، و مسائل اجـتـمـاعی اسلامى و مسائل مربوط به عبادات اسلامى و مقررات اسلامى و آداب خاص اسلامى در زنـدگـى فردى و یا اجتماعى و غیره . ولى آنچه در میان مسلمین از قرن دوم به بعد در مـورد کـلمه «فقه» مصطلح شد قسم خاص است که مى توان آن را «فقه الاحکام» ویا «فـقـه الاسـتـنباط » خواند.
تاریخچه علم فقه
عـلم فـقـه از وسـیـعـتـریـن و گسترده ترین علوم اسلامى است . تاریخش از همه علوم دیگر اسـلامـى قـدیـمـى تـر اسـت. پیشینه علم فقه، به پیشینه اسلام بر می گردد. در زمان پیامبر(ص)، مأمورانی که برای تعلیم تازه مسلمانان، به مناطق دور دست، همچون حبشه و یمن و حضرموت می رفتند و یا از جانب آن حضرت که به مأموریتهای نظامی و سیاسی گسیل می شدند، وظیفه داشتند، در حوزه مأموریت خویش، احکام اسلام را برای مردم بیان کنند و مسائل و مشکلات آنان را با تکیه بر درک و فهم خویش از آیات قرآن و سخنانی که از پیامبر(ص) فرا گرفته بودند و با آنچه از اعمال و رفتار پیامبر دیده بودند، حل کنند.[۱۹] روشن است که عمل این اصحاب، به گونه اى، اجتهاد و استنباط احکام دین به شمار می آمد، هر چند اجتهاد و تفقّه آنان بسیار ساده و ابتدایی بود. در دوره های بعدى، و در عصر امام باقر و امام صادق(ع) و… فقه و فقاهت در میان اصحاب، رشد چشم گیری یافت و برخی قواعد فقهی و اصول اجتهادی نیز، به کار گرفته شد. البته به گونه ساده که از فهم نصوص فراتر نمی رفت. بسیاری از این فرعهای فقهی که اکنون در کتابهای فقهی شاخ و برگ گسترده اند، در آن زمان نبودند.
علم فقه ـ یعنى فقه مدون که در آن کتاب تدوین و تاءلیف شده است و آن کتب هم اکنون نیز موجود است سابقه هزار و صد ساله دارد. یعنى از ۱۱ قرن پیش تاکنون بدون وقفه حوزه هـاى تـدریـسـى فـقـهـى بـرقرار بوده است ، استادان ، شاگردانى تربیت کرده اند و آن شـاگـردان بـه نـوبـه خـود شـاگـردان دیـگرى تربیت کرده اند تا عصر حاضر، و این رابطه استاد و شاگردى قطع نشده است. فقه مدون ما منتهى میشود به زمان غیبت صـغـرا، یعنى تاءلیف و اثرى فقهى قبل از آن دوره از فقهاء شیعه فعلا در دست نیست. در آغاز عصر غیبت، نخستین کتابهای فقهی استدلالی شیعه، توسط ابن ابی عقیل عمانی (م:۳۵۰ه.ق.)، ابن جنید اسکافی (م:۳۸۱ه.ق.)، شیخ مفید (۴۱۳ – ۳۳۶ه.ق.) و… نگاشته شدند، اگر چه این کتب بسیار مختصر و کم حجم بوده اند.
التبه در دوره حضور ائمه(ع)، فقهای بزرگی همچون: حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی حسین بن سعید اهوازی، فضل بن شاذان، یونس بن عبدالرحمن، زراره بن اعین، عبداللّه بکیر و…ظهور کردند. اینان، با تشویق ائمه و راهنمایی آنان، در نحوه استنباط و استخراج فروع از اصول، به اجتهاد و افتاء می پرداختند. محقق حلى در مقدمه معتبر می نویسد:
«نـظـر بـه ایـنـکـه فـقـهـاء مـا رضوان الله علیهم زیادند و تاءلیفات فراوان دارند و نـقـل اقـوال هـمـه آنـهـا غـیـرمـقـدور اسـت ، مـن بـه سـخـن مـشـهـوریـیـن بـه فـضـل و تـحـقـیـق و حـسـن انـتـخاب اکتفا کرده ام و از کتب این فضلا به آنچه اجتهاد آنها در کـتـابـهـا هـویـدا اسـت و مـورد اعـتـمـاد خـودشـان بوده است اکتفاکرده ام . از جمله کسانى که نـقـل مـیـکـنـم (از قدماى زمان ائمه ) حسن بن محبوب ، احمدبن ابى نصر بزنطى ، حسین بن سـعـیـد (اهـوازى )، فـضـل بـن شـاذان (نیشابورى )، یونس بن عبدالرحمن ، و از متاءخران ، مـحـمـدبـن بابویه قمى (شیخ صدوق ) و محمدبن یعقوب کلینى ، و از اصحاب فتوا على بـن بـابـویـه قمى ، اسکافى ، ابن ابى عقیل ، شیخ مفید، سیدمرتضى علم الهدى و شیخ طوسى است…»[۲۰]
محقق با آنکه گروه اول را اهل نظر و اجتهاد و انتخاب مى داند آنها را به نام اصحاب فتوا یاد نمى کند، زیرا کتب آنها در عین اینکه خلاصه اجتهادشان بوده است ، به صورت کتاب حـدیـث و نقل بوده است نه به صورت فتوا و کتب فقهی.
در مرور زمان دانش فقه کم کم رشد یافت و فرعهای بسیاری توسط فقهای بزرگ، چون: محقق، علامه، شهیدین و… بر آن افزوده شدند و مسائل جدیدی که برای مردم و جامعه در زمینه های مختلف زندگی پیش می آمد و مورد بحث و بررسی فقیهان قرار می گرفت، وارد فقه شدند وعلم فقه را از هر نگاه غنی وکامل ساختند
تعریف علم اصول فقه
اصل در لغت
الأصل: واحد الأصول التی منها الشیء. و أصل الشیء معروف و الجمع الأصول.[۲۱]
علم اصول در اصطلاح
در تعریف اصطلاحی اصول فقه عبارتهای مختلفی از اصولیین ارائه شده که به چند تعریف معروف اشاره می شود:
۱٫«هو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الأحکام الشرعیه الفرعیه»؛[۲۲]
یعنی اصول فقه عبارت است از علم به قواعدی که برای به دست آوردن احکام شرعی فرعی، آماده شده است.
تعریف علماء متأخر: «او التی ینتهی الیها فی مقام العمل، یا هر آنچه که نهایتا درمقام عمل به آن استناد میشود.»[۲۳]
۲٫ مرحوم نائینی، تعریف دیگری ارائه کرده است: «هو العلم بالکبریات التی لو انضمّت الیها صغریاتها یستنتج منها حکم فرعی کلی»[۲۴]
۳٫ تعریف حضرت امام خمینی (ره): «هو القواعد الالیه التی یمکن ان تقع کبری لاستنباط الاحکام الکلیه الفرعیه الالهیه او الوظیفه العملیه»[۲۵] تعریف های دیگری نیز برای علم اصول شده که به همین مقدار اکتفا می شود.
تاریخچه علم اصول
شیعه در طول حیات خود با اهتمام شدید به علم اصول فقه، آن را مقدمه فقه و ابزاری مهم در استنباط صحیح احکام شرعی ضروری می دانست، تا جایی که آن را، منطق علم فقه نامیده-اند[۲۶] بدین معنا که فقیه در استنباط احکام شرعی از منابع ، نیازمند اصول و قواعدی است که علم اصول فقه عهده¬دار آن است و بدون آن استنباط احکام شرعی کامل و تمام نیست. علم اصول دوره های مختلف ومتفاوت را پشت سر گذاشته است ؛ دوره پیدایش، دوره رشد و نمو، دوره رکود و دوره کمال و نو آوری.
دوره پیدایش: در نظر شیعه مسائل علم اصول، ریشه در عصر ائمه (ع) دارد و آنان به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) اصول و شیوه¬های بهره¬وری از قرآن و سنت را تعلیم داده¬اند. بدین صورت که ائمه با املای قواعد و کلیات علم اصول به شاگردان خود زمینه را برای پیدایش چنین علمی فراهم آورده¬اند. بنابراین می¬توان آنها را واضع و مؤسس علم اصول دانست.[۲۷]
دوره رشد و نمو: این دوره از اوائل قرن سوم شروع شده تا اواخر قرن دهم ادامه یافت. خصوصیت این دوره این است که بر خلاف دوره پیدایش، در کتابهای اصولی تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسی قرار می¬گرفت.[۲۸] نخستین کسی که در این زمینه دست به تالیف تقریبا جامع و مستقلی زد، محمد بن نعمان ملقب به شیخ مفید(م۴۱۳ق) است که الرساله الاصولیه یا التذکره باصول الفقه را نگاشته است.[۲۹] پس از شیخ مفید، سید مرتضی(م۴۳۶ق) الذریعه الی اصول الشریعه و سپس شیخ طوسی(م۴۶۰ق) عده الاصول را نوشته¬اند. وهم چنین علماء دیگر مثل محقق حلی وعلامه حلی در رشد وشکوفایی اصول فقه نقش داشته است.
دوره رکود: علم اصول بعد از صاحب معالم با ظهور اخباری¬ها مورد حمله شدید قرار گرفت. اخباری گری بوسیله میرزا محمد امین استرآبادی(م۱۰۳۳ق) بنیان نهاده شد. وی به مخالفت با علم اصول پرداخت و عده زیادی از علمای شیعه را با خود همراه کرد. ایشان مدعی بود که اخباری گری روش اصحاب ائمه(ع) و قدماء است و لذا خود را احیاءگر طریقه از بین رفته سلف صالح شیعه می¬دانست.[۳۰]
دوره کمال و نوآوری: آغازگر این دوره وحید بهبهانی (م۱۲۰۶ق) است. وی با تلاش فراوان و مبارزه فراگیر با اخباری گری توانست حرکت نو و تکاملی در فقه و اصول آغاز کند. ایشان با تألیفات زیادی رشد علم اصول را در یک مسیر جدیدی قرار داد.[۳۱] بعد از ایشان نیز همین مسیر ادامه یافت و کتابهای ارزشمندی درعلم اصول نوشته شد.
اجتهاد و پیشین? آن
اجـتهاد در لغت از ماده «جهد» ( به ضمّ جیم ) به معنى منتهاى کوشش است و در اصطلاح فقه اسلامى به کار بردن همت و کوشش در راه پى بردن به احکام و قوانین شرعى از منابع و ادله استنباط است . به فقیه هم از آن جهت مجتهد گفته میشود که باید منتهاى کوشش و جهد خود را در استخراج و استنباط احکام بکار ببرد.
پیشینه اجتهاد به عصر پیامبر اکرم (ص) باز میگردد آیات و سورههای مکی قرآن کریم، هر چند بیشتر مبین اخلاق و اصول اعتقادی -توحید، نبوت و معاد- است، در عین حال، کلیاتی از احکام را نیز چون نهی از رباخواری و میگساری، امر به نماز و زکات که جنبه اخلاقی آنها آشکارتر مینماید، در بردارند. عمده احکام و اوامر و نواهی الهی در دوران اقامت در مدینه و تشکیل حکومت اسلامی توسط آن حضرت، در قالب آیات مدنی قرآن کریم ابلاغ گردید. به این ترتیب، در زمان حیات رسول خدا (ص) هر دو منبع اصلی استنباط احکام، کتاب و سنت، در کنار یکدیگر شکل گرفتند وحضرت طبق آن ها حکم می کرد. صحابه پیامبر (ص) در زمان حیات آن حضرت، به جهت دست یابی به پاسخهای یقینی برای حل مشکلات خود، به اجتهاد نداشتند. مع الوصف، در مواردی که به محضر معصوم (ع) دسترسی نداشتند براساس فهم خویش از عمومات و اطلاقات قرآن و سنت احکام موضوعات را به دست میآوردند، و این خود نوعی اجتهاد ساده و ابتدایی محسوب میشد. به عنوان مثال، داوری سعد بن معاذ در حق بنیقریظه در محضر پیامبر اکرم (ص) و تأیید آن حضرت را، می توان نمونه ای ازاجتهاد صحابه در زمان حیات پیامبر (ص) به شمار آورد.[۳۲]
بعد از رحلت پیامبر(ص) روش وشیوه معمول خلفاء وصحابه برای دست یابی به پاسخ مسائل مستحدثه و مشکلات جدید، آن بود که نخست اگر جواب مسأله را در کتاب و سنت مییافتند به آن حکم میکردند و درغیر این صورت، گاه به مشورت با دیگر صحابه میپرداختند، یا بر پایه تشخیص مصلحت و یا با اتکا بر نظر شخصی خویش استناد میکردند و فتوا میدادند . در این دوره اجتهاد به رأی برای یافتن حکم در موارد فقدان نص به قدری رواج و معمول شده بود که گاه اجتهاد در برابر نص نیز صورت میپذیرفت[۳۳] با وجود این، در میان صحابه کسانی بودهاند که به شدت از اجتهاد به رأی و اظهار نظر شخصی در احکام شرعی پرهیز داشتهاند و جز در چارچوب کتاب و سنت اجتهاد نمیکردهاند.[۳۴]
در عصر تابعین، دامنه اجتهاد گستردهتر شد و به جهت دور شدن از زمان نزول وحی، برخی ابهامات در فهم نصوص به وجود آمد. در این عصر به علاوه منابع اصلی اجتهاد به اقوال و فتاوای صحابه نیز نظر داشتند. دراواخر عصر تابعین فقیهان بزرگ به وجود آمد وهریک پیروانی پیدا نمودند واین موجب پدید آمدن مذاهب مختلف فقهی شد ودر مرور زمان اجتهاد رونق خاص یافت ورشد نمود و قرن چهارم و پنجم- عصر شیخ مفید (م۴۱۳ ق) و سید مرتضی (م۴۳۶ ق)- را می توان دوران کامل شدن اجتهاد و عصر انقراض مکتب فقهی اهل حدیث نامید.
فقه در عصر مفید
در دوران شیخ مفید (قرن چهارم هجری)، دو گرایش فقهی بین علماء شیعه وجود داشته است: گرایش فقه حدیثی وگرایش فقه اجتهادی؛ در این جا به اختصار درباره هریک از این دو گرایش توضیح داده می شود.
۱٫ گرایش فقه حدیثی
این شیوه¬ی فقهی که در زمان ائمه(ع) رایج و متداول بود، از نیمه دوم قرن سوم به طور چشمگیری گسترش یافت؛ زیرا در این زمان، محدثانی بزرگ هم چون: محمد بن یعقوب کلینی (متوفی ۳۲۹)، ابن قولویه (متوفی ۳۶۹) و بویژه محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق، ظهور یافتند و برای رونق و رواج این شیوه تلاش زیادی نمودند.
در طول این مدت که سیطره با محدثان و گرایش فقه حدیثی آنان بود، جز نقل احادیث و تبویب ودسته بندی آنها، کار بیشتری در فقه صورت نگرفت؛ زیرا این گروه از محدثان، از نگارش و تبیین احکام فقهی، جز با الفاظی که در نصوص آمده بود، هراس داشتند. به گفته شیخ طوسی (ره) اگر در کتب فقهی و روائی الفاظ مترادف جایگزین الفاظ روایات میشد از آن وحشت داشتند و چه بسا از درک آن عاجز میشدند.[۳۵] از این روی، تمام سعی خود را در گرد آوری احادیث و ضبط و حفظ آنها به کار می گرفتند و تنها از همین رهگذر به بازگویی احکام می پرداختند. آثار فقهی این گروه، مجموعه ای از متون روایات است که باب بندی و عنوان گذاری شده است. اکثریت فقهای شیعه، در این دوره تا اواخر قرن چهارم، از پیروان این گرایش فقهی بودند.[۳۶] دو کتاب؛ فروع کافی و من لایحضره الفقیه، از جمله این آثار می باشد که اکنون به عنوان دو منبع حدیثی، در فقه مورد استفاده فقیهان قرار می گیرد.
۲ . گرایش فقه اجتهادی
این گرایش فقهی ریشه درعصر حضور دارد از سوی امامان شیعه بویژه صادقین، (ع) ارائه گردید و با رهنمود و پیگیری آنان در میان اصحاب راه یافت. امّا از آن جا که در آن دوران، فقه حدیثی و نقل، شیوه ای رایج و متداول بود و پاسخگویی احکام نیز بیشتر به صورت بازگویی و نقل حدیث انجام می گرفت، از گرایش فقه اجتهادی، استقبال در خوری نشد؛ چون این گرایش فقهی در برابرِ روش سهل و آسان فقه حدیثی، دارای روشی چندان ساده نبود؛ زیرا استنباط احکام از منابع آن، نیاز به اطلاعات کامل از قرآن و حدیث داشت. و هم چنین به کارگیری اصول و قواعد صحیح استنباط، تلاش علمی خاصی را می طلبید.
با این وصف، همواره در کنار محدثان و راویان که گرایش فقه حدیثی را شکل می دادند، گرایش اجتهادی نیز از سوی شماری از اصحاب دنبال می شد.
درآغاز غیبت کبری، دانشمند و فقیه برجسته، ابن ابی عقیل این گرایش را دنبال کرد و پس از وی، ابن جنید اسکافی از این روش پیروی نمود و دراوج تفکر حدیثی، مشعل اجتهاد را بر افروخت و با وجود مخالفتهای زیاد، به دفاع از این شیوه پرداخت. ولی درعین حال این گرایش در تمام این مدت، مغلوب سلطه گرایش فقه حدیثی بود و تا اواخر قرن چهارم رشد وگسترش مناسب نداشت. امّا با ظهور فقیه بزرگ شیخ مفید، سلطه محدثان و گرایش حدیثی آنان کم رنگ شد. شیخ مفید با آشنایی کاملی که از مکتب اهل حدیث وگرایش آنان داشت، از جمود گرایی وعدم تعمق آنان در روایات شدیدا انتقاد نموده و پایه های فکری آنان را متزلزل ساخت.[۳۷] پس از وی شاگردان برجسته اش، مثل سید مرتضی، شیخ طوسی و… راه علمی و مبارزاتی استاد را ادامه داد و سرانجام به سلطه این گرایش در محیط علمی شیعه پایان داده شد.
نقش شیخ مفید در اجتهاد شیعه
شهر بغداد در زمان شیخ مفید مظهر علم و تمدّن اسلامی به شمار میرفت و معجونی از مکاتب مختلف همچون: اشعری، معتزلی، قشرگرائی، حنبلی و … را در بر داشت که هر کدام برای اثبات حقانیت خود سعی و تلاش وافری داشت ولی با وجود این، شیخ مفید با هوش و علم سرشار خود و تکیه بر معارف بلند شیعه علاوه بر اینکه بر مکاتب دیگر غلبه نمود توانست از طرف خلیف? سنی مذهب آن زمان مقام استادی و کرسی درسی را که مختص به علمای طراز اول بغداد بود به خود اختصاص دهد. و چنان موقعیتی پیدا کند که سلاطین دیلمی به حضورش شرفیاب شوند.[۳۸]
یکی از ابعاد زندگی علمی شیخ مفید، تأثیر بهسزای او در اجتهاد شیعه است که به حق میتوان او را یکی از مؤسسین مراحل تکامل فقه و اجتهاد بعد از عصر تبیین و عصر محدثان دانست.[۳۹]
شیخ مفید که عقل را به عنوان ابزاری کارآمد جهت شناخت قرآن و اخبار میدانست[۴۰]، با اندیشه اهل حدیث و ظاهرگریان مبنی بر تعصب بیجا بر متونروائی و عدم دخالت عقل در فهم قرآن و روایات مخالف بود و لذا در کتابش به فروعاتی از احکام اشاره میکند که هیچ یک از روایات مستقیماً متعرض آن نشده است و فقط با ابزار عقل میتوان به آنها دست یافت.
برای پی بردن به نقش شیخ مفید (ره) در ارائه طرحی جامع در اجتهاد و استنباط احکام از منابع آن کافی است مراجعهای به کتب فقهی او و بهخصوص کتاب “جوابات اهل الموصل فیالعدد و الروایه” بیاندازیم. متدی که فقهای عصر ما در مواجهه با نظرات مخالف خود در برداشت از آیات و روایات برگزیدهاند، دقیقاً مشابه روش شیخ مفید (ره) در این کتاب در مقام رد اهل حدیث است.[۴۱]
گرایش فقهی شیخ مفید
چنانچه گفته شد در زمان شیخ مفید دوگرایش فقهی وجود داشت؛ گرایش فقه حدیثی و گرایش فقه اجتهادی. مفید، از هر دو گرایشِ موجود در عصر خویش، استفاده کرده بود. در گرایش فقه اجتهادی، شاگرد ممتاز احمد بن محمد بن جنید بود و درگرایش حدیثی، شاگرد محمد بن علی بن بابویه (صدوق) بود. لذا ایشان به خوبی با این دو گرایش فقهی آشنا بود. امّا آنچه در این میان الگوی پیروی خویش قرار داد و روش فقهی اش را بر اساس آن پایه گذاری نمود، شیوه اجتهاد بود. شیخ مفید با این که از محضر ابن جنید بهره برده بود و از طریق وی، با تفکر اجتهادی آشنا شده بود، ولی شیوه او را نپسندید؛ زیرا روش اجتهادی او را وسیعتر از آن چیزی می دید که در آموزه های شیعی مشروعیت داشت. گویا در برخی از استدلالهای عقلی او در مقام اجتهادِ حکم، گونه ای از قیاس مشاهده می شد؛ و ایشان آن را دور از فرهنگ فقه شیعی می دانست. بدین سبب، به شیوه اش اعتراض داشت و بر او خرده می گرفت.[۴۲]
مفید، بر آن بود که دراستنباط حکم می بایست راهی را پیش گرفت که علمی و یقین آور باشد و قیاس چون طریقی ظنّی و غیر علمی است، نمی تواند در کشف حکم به کار آید، در این باره می نویسد:
«ما در بیان شریعت، آن چیزی را می پذیریم که قطعی و یقینی باشد، چنانکه اساس احتیاط در عبادات، در جایی که دلیلی از شرع یا عقل بر وجود آن باشد، به همین پایه برمی گردد؛ زیرا باور ما این است که به راهها و احکام ظنّی و غیر قطعی تمسک نکنیم.»[۴۳]
این که شیخ مفید روش اجتهادی استادش ابن جنید را نمی پسندد به وی اعتراض می کند، به این معنا نیست که ایشان شیوه اجتهاد و استدلال را به کلی تخطئه نماید واستنباط صحیح حکم در دایره شرع را نیز نپذیرد، بلکه وی در صدد ابطال و ردّ قیاس و اجتهادی بوده است که تکیه بر حدس و گمان دارد. ایشان به یکی از دانشمندان سنّی معاصر خود می نویسد:
«روش مخالفی که شما در استخراج حکم پیش گرفتید، در حقیقت اجتهاد نیست، بلکه شیوه ای حدسی، سخنی به پندار و گمانی نارواست، که هیچ نتیجه ای علمی و یقینی به دست نمی دهد»[۴۴]
از این سخن شیخ مفید به روشنی دانسته می شود که وی، با اجتهاد به معنای درست کلمه مخالف نبوده است، بلکه دست یابی به حکم از طریق ظنّی و غیر علمی را مردود می دانسته است.
محقق حلی درباره روش فقهی شیخ مفید پس از بر شمردن برخی از اجتهاد باوران در زمان امامان معصوم(ع) می نویسد:
«ومن المتأخرین؛ ابوجعفر محمد بن بابویه القمی ومحمد بن یعقوب الکلینی. ومن اصحاب کتب الفتاوی؛ علی بن بابویه وابوعلی بن الجنید والحسن بن ابی عقیل العمّانی والمفید، محمّدبن النعمان، وعلم الهدی والشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی.»[۴۵]
محقق با آن که صدوق و کلینی را دارای نظر و انتخاب می داند، ولی آنان را به نام اصحاب فتوا یاد نمی کند؛ چون کتابهای فقهی اینان، به صورت کتاب حدیث ونقل بوده است، نه به صورت ارائه فتوا. مفید، بدین سبب در سخن محقق، از اصحاب فتوا شمرده شده است که به جز باور اجتهادی، آثار فقهی خویش را نیز براساس همین باور نگاشته است.
گامهای اجتهادی شیخ مفید
I. ۱٫ کار اصولی شیخ مفید
در این که نخستین مصنف و نظام دهنده علم اصول به شکل یک مجموعه کیست و به چه فرقه و مکتب از مکاتب اسلامی بستگی داشته، اختلاف نظر نسبتا جدی وجود دارد. فخر رازی می گوید: بدان که نسبت شافعی به علم اصول همانند نسبت ارسطو به علم منطق ونیز نسبت خلیل بن احمد به علم عروض است. اما آیت الله سید حسن صدر در کتاب تاسیس الشیعه مؤسس علم اصول را حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) دانسته است.[۴۶]
اما نخستین فقیه شیعی، که به طور کامل و جامع به گرد آوری مسائل اصولی پرداخت شیخ مفید بود. او بود که اوّلین کتاب کامل و فراگیر را در علم اصول فقه تدوین نمود. البتّه پیش از مفید در دوره حضور، برخی از اصحاب ائمه (ع) که اندیشه اجتهادی در فقه داشتند، رساله های کوچکی در مورد برخی از مسائل اصولی نوشتند مانند:
هشام بن حکم(متوفا۱۷۹ ه-ق) که کتاب الالفاظ و مباحثه را نگاشت.
یونس بن عبد الرحمن(متوفا۲۰۸ ه-ق) که کتاب اختلاف الحدیث ومسائله را نوشت.
و ابوسهل نوبختی کتاب الخصوص والعموم والاسماء والاحکام را تدوین نمود.
ابن جنید اسکافی، کتاب کشف التمویه والالتباس فی ابطال القیاس را نوشت. و…[۴۷]
ولی هیچ یک از آنها، بسان کتاب اصولی شیخ مفید، جامع و کامل نبوده است. آقا بزرگ تهرانی در توصیف این کتاب اصولی شیخ مفید می نویسد:
«این کتاب، شامل تمامی مسائل علم اصول به نحو اختصار بوده است.»[۴۸] کراجکی، شاگرد مفید مختصری از این کتاب را با عنوان؛ مختصر التذکره باصول الفقه، در کتاب کنزالفوائد خویش آورده است.[۴۹] فعلا همین مختصر از آن کتاب، به جای مانده است.
شیخ مفید در این اثر مهّم و ارزشمند اصولی، از مبانی استنباط و شیوه علمی و درست استخراج احکام، مسائلی که در اجتهاد نقش اساسی دارند، چگونگی کار برد و نحوه¬ی بهره گیری از آنها در فقه و… بحث می کند. درواقع ایشان دانستنیها و آگاهیهای پیش نیاز اجتهاد را مدون کرده و در اختیار دانش پژوهان شیعی قرار داده است. شیخ مفید، در بخش نخست این کتاب، منابع و اصول احکام شریعت را کتاب، سنّت پیامبر(ص) و اقوال ائمه(ع) می داند. ایشان اجماع را نیز در ردیف منابع احکام می آورد. در این جا عقل را در ردیف ادّله اربعه، نمی آورد.
ولی در رساله های دیگرش، عقل را از منابع احکام می داند و بر این باور است، اگر مجتهد، سه منبع یاد شده را در اختیار نداشت، می تواند از عقل به عنوان یکی از منابع احکام ومعارف استفاده کند.[۵۰]
روش اجتهادی شیخ مفید در این کتاب، مبتنی بر عدم حجیت خبر واحد بوده است. ایشان تنها به اخباری عمل می کرده است که مضمون آنها با قرائن خارجی همراه باشد.
۲٫ نشر تفکر اجتهاد
شیخ مفید که از توان علمی و قدرت بیان خوبی بهره مند بود، برکرسی تدریس نشست و از این جایگاه به نشر افکار اجتهاد خویش پرداخت. و مسجد (براثا) را که در منطقه شیعه نشین بغداد واقع بود، مرکز تدریس فقه قرار داد و شاگردان زیادی دراین مرکز گرد آمدند و از علم و دانش مفید بهره بردند. تمام شاگردانی که در مکتب درسی مفید پرورش فکری یافتند، در استنباط احکام، از شیوه اجتهادی وی پیروی کردند و از گرایش حدیثی بر حذر بودند. شاهد این مطلب، آثارِ علمیِ به جای مانده از شاگردان برجسته شیخ مفید است. سید مرتضی (متوفی ۴۳۶ ) شاگرد ممتاز مفید، پس از وی زعامت علمی شیعیان را در بغداد برعهده گرفت و با نگارش کتاب؛ (الذریعه الی اصول الشریعه) افکار اصولی استادش را توسعه داد. سیّد مرتضی، با این تألیف، علم اصول فقه را به مرحله جدیدی از تکامل رساند و بدین گونه راه اجتهاد و استنباط را در فقه شیعی بیش از پیش هموار کرد. وهم چنین شاگردان دیگر مفید مثل؛ سالار بن عبدالعزیز دیلمی (متوفی ۴۴۸)، ابوالفتح کراجکی (متوفی ۴۴۹) و شیخ طوسی، متوفی (۴۶۰) ، در توسعه وتکامل فقه اجتهادی نقش بسیار مهم داشتند.[۵۱]
در نتیجه می توان گفت که شیخ مفید نقشی بسزا در به وجود آمدن تفکر اجتهادی داشته است؛ شاگردان مفید، بویژه سید مرتضی و طوسی با تأثیر پذیری از باور اجتهادی استاد بود که یکی پس از دیگری این گرایش را دنبال کردند و با نبوغ و استعداد خویش، بیش از پیش بر عمق و توسعه آن افزودند در نهایت این حرکت نوگرای فقهی را در محیط علمی شیعه حاکم ساختند. در این باره محمد امین استرآبادی با تأسف و نگرانی تمام می نویسد:
«این مفید بود که پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل، ظهور کرد و آثار و افکار عقلی و اجتهادی ناپسند! آن دو را نزد شاگردانش، بویژه مرتضی و طوسی، ستود و موجب گردید این شیوه در میان اصحاب ما رواج یابد.»[۵۲]
۳٫ کار فقهی مفید
چنانچه گذشت، شیخ مفید در گسترش و رونق بخشیدن فقه اجتهادی وتحلیلی نقش سازنده داشت. وی کوشید تا سلطه گرایش فقه حدیثی را که در آن عصر دراوج حاکمیت بود، درهم بشکند، و در مقابل، طرز تفکر اجتهادی را رونق و رواج بخشد. شیخ مفید با اطلاعات گسترده ای که از مکتبهای فقهی اهل تسنّن و مشربهای فقهی در میان عالمان شیعه داشت، به تدوین فقه اجتهادی و تطبیقی پرداخت، و کتابها و رساله های زیادی با این گرایش از خود بر جای گذاشت. پس از کلام، بیشترین آثار ایشان در این مورد است.
قبلا در بخش آثار تعداد از آثار مهم فقهی ایشان ذکر شد؛ در این جا در باره یکی از مهمترین آثار فقهی وی، یعنی (المقنعه) به اختصار توضیح داده می شود.
این کتاب همانطور که قبلا اشاره شد، تقریبا همه ابواب وعناوین فقهی را دارد. و کتاب تهذیب الاحکام شیخ طوسی شرح همین کتاب است.
این کتاب از دو بخش عقیدتی و فقهی تشکیل شده است. شیخ مفید، در آغاز این کتاب، اصولی را که اعتقاد به آنها بر همه مکلفان لازم است، به اختصار آورده است. ایشان در مقدّمه، دلیل این کار را چنین توضیح می دهد:
« … و ان افتتحه بما یجب علی کافه المکلفین من الاعتقاد الذی لا یسع اهماله البالغین اذ هو اصل الایمان والاساس الذی عیله بناء جمیع اهل الادیان وبه یکون قبول الاعمال ویتمیز الهدی من الضلال وبالله استعین.»[۵۳]
من این اثر را، با آنچه بر عموم مکلفان اعتقاد به آن لازم است، شروع می کنم. اعتقادی که سستی و سهل انگاری درباره آن روا نیست. چرا که عقیده اصل ایمان و پایه همه¬ی ادیان الهی است. پذیرش اعمال مبتنی بر عقائد است. تمایز بین هدایت و گمراهی نیز به عقائد است.
شیخ مفید، در بخش دوّم، به تفصیل احکام و مسائل شرعی مورد نیاز آن زمان را در ابواب مختلف گرد آورده است. ابوابی که در میان فقهاء پس از وی متداول شده است. شیخ طوسی، شاگرد برجسته مفید درباره این کتاب در مقدمه تهذیب، چنین می نویسد:
« وسألنی ان اقصد الی رساله شیخنا ابی عبد الله ایده الله تعالی المسومه بالمقنعه لانها شافیه فی معنا ها کافیه فی اکثر ما یحتاج الیه من احکام الشریعه وانها بعیده من الحشو…»[۵۴]
برخی از من خواستند که بر رساله شیخ ما ابوعبداللّه (مفید)، خدا او را تأیید کند، شرحی بنویسم; زیرا مقنعه در باب خودش شافی و برای بیشتر آنچه از احکام شرعی بدان نیاز است کافی است و از زوائد به دور است.
این کتاب را می توان در رده فقه استدلالی قرار داد چون برخلاف مقنع شیخ صدوق که تنها به نقل و ثبت احادیث اکتفا کرده است، شیخ مفید در این کتاب در بسیاری از موارد با طرح آیات، روایات، اجماع و به کارگیری عقل، به استدلال پرداخته است اما در عین حال، مفید در این کتاب بیشتر به مسائلی که در روایات طرح شده توجّه داشته است. شاید در آن زمان، نیازی به تفریع فروع بیش از این نمی دیده است.
شیخ مفید در مورد فقه تطبیقی نیز تألیف دارد. دو اثر( الاعلام فیما اتفقت الامامیه) و (المسائل الصاغانیه) در این باره نگاشته شده است. در کتاب اول آن دسته از احکام فقهی را که امامیه اتفاق دارند. و اهل سنّت، بر خلاف آن اتفاق دارند، جمع آوری نموده است. اثر دوم دارای ده مسأله فقهی است که در پاسخ به شبهات عالم حنفی بر فقه شیعه نگاشته شده است.
مبانی اجتهادی شیخ مفید
شیخ مفید، فقه خود را برپایه قرآن، سنّت، عقل و اجماع استوار ساخت و باور اجتهادی خویش را بر پایه دانش اصول و استدلالهای عقلی پی ریزی نمود. به همین جهت در نگارش اصولی خود، ازمنابع و راههای استنباط حکم سخن می گوید و چگونگی کاربرد هریک را نشان می دهد. ایشان در مقام برشمردن منابع احکام تنها از قرآن و سنّت نام می برد:
«اعلم ان اصول الاحکام الشریعه ثلاثه اشیاء: کتاب اللّه سبحانه، و سنّه نبیه صلی اللّه علیه وآله، واقوال الائمه الطاهرین من بعده صلوات اللّه علیهم وسلامه.»[۵۵]
بدان سرچشمه های احکام شریعت سه چیز است: قرآن و سنّت پیامبر(ص) و گفتار امامان، علیهم السلام، بعد از وی.)
از آنچه از سخنان دیگر وی برمی آید عقل و اجماع را نیز در شمار منابع مزبور دانسته است. زیرا وی می گوید: در مواردی که فقیه سخنی از امامان، علیهم السلام، برای استنباط حکم نیابد و از وحی نیز هیچ حکمی یافت نشود، روشن است که باید عقل و خرد خویش را به کار گیرد و به حکم دست یابد:
«وِإن عَدمَ ذلک، وَالعیاذُ باللّه، وَلَم یَکُن فیهِ حُکمٌ مَنصوصٌ علی حالٍ، فیُعلَم انَّهُ علی حکُمِ العَقل.»[۵۶]
در مورد متنازعین و اصحاب دعوی می گوید، در صورتی که به هیچ روی از وحی و سنّت، حکمی در مورد اختلاف و نزاع به دست نیابد، می بایست حکم عقل داور قرار گیرد:
«واِن العیاذ باللّه، لم یُوجد فیما اختلَفوا فیه نَصٌّ علی حکمٍ سَمعیّ، فیُعلم انَّ ذلک ممّا کانَ فی العقُولِ.»[۵۷]
و نیز در تبیین قواعد اصولی که پایه اجتهاد فقیه قرار می گیرد، می گوید:
«وقتی در برابر عمومات قرآن و سنّت، دلیل خاصی از عقل وجود داشته باشد، عام را تخصیص می زنیم و از حکم دلیل عقل پیروی می کنیم.»[۵۸]
از این کلمات شیخ مفید به خوبی استفاده می شود که در اندیشه فقهی ایشان، عقل نیز یکی از منابع استنباط احکام است و در مواردی که دستور صریحی از کتاب وسنت نرسیده باشد، باید به کمک عقل به حکم آن موارد دست یافت.
شیخ مفید، درباره اجماع نیز سخن می گوید و نقش آن را در تبیین و فهم احکام می پذیرد. و از مشیِ عملی وی در فقه، به دست می آید، که ایشان به اجماع به مثابه یک از منابع احکام می نگرد و در اجتهاد احکام از آن استفاده می کند. ایشان در تعریف اجماع و چگونگی حجیت آن می نویسد:
«اجماع امت، شیعیان، به خودی خود حجت نیست، بلکه از آن جهت حجت است که قول معصوم(ع) در میان آن وجود دارد. پس وقتی ثابت شد تمامی امت در حکمی بر یک رأی می باشند، بی شک آن حکم، قول معصوم (ع) خواهد بود.»[۵۹]
جایگاه عقل در اجتهاد شیخ مفید
هم چنانکه قبلا اشاره شد، در زمان ائمه معصومین(ع) بویژه در قرن دوّم هجری، دو گرایش کلامی و فقهی در جامعه شیعی وجود داشت:
۱ . نقل وعمل به احادیث، بدون تحلیل و اظهار نظر. از باب نمونه کتب فقی صدوق و قبل از وی به این روش بوده است.
۲ . اجتهاد و تحلیل.
ائمه (ع) گرایش تعقلی اجتهادی را تأیید و شیعیان را بدان تشویق می کردند، و گاه، شیوه استنباط احکام را از کتاب و سنّت به شیعیان خود می آموختند.[۶۰]
در غیبت صغری و پس از آن، تا اواخر قرن چهارم، تفکر محدثان حاکمیت داشت و از تجزیه و تحلیل عقلی خبری نبود.
در نیمه دوّم قرن سوّم و قسمت عمده قرن چهارم، دو عالم بزرگ که از آنان به قدیمین یاد می شود، ابن ابی عقیل و ابن جنید اسکافی، گرایش تعقلی اجتهادی داشتند. ولی از آنان درباره دلیل عقلی چیزی نقل نشده است.
شیخ مفید، از عالمانی است که به کاربرد عقل در فقه معتقد است. مرحوم مظفر او را نخستین فقیهی می داند که از نقش عقل در فقه سخن گفته است.[۶۱]
اما سؤال این است که شیخ مفید تاچه اندازه به کار برد عقل در اجتهاد معتقد است و قلمرو عقل را در استنباط احکام شرعی تا چه حدّ می داند؟ آنچه از آثار شیخ در این زمینه استفاده می شود مختلف است؛ از بعض کلمات ایشان استفاده می شود که عقل ابزار استنباط است واز بعضی سخنان دیگر ایشان به دست می آید که عقل منبع بالقوه و یا بالفعل است.
عقل معیار حجیّت کتاب و سنّت
شیخ مفید، در حجیّت وفهم کتاب و سنّت، تخصیص و تقیید حکم، ترجیح روایتی بر روایت دیگر و… نظارت و دخالت عقل را ضروری می داند. ایشان در کتاب (التذکره باصول الفقه)، می نویسد:
«والطرق الموصله الی علم المشروع فی هذه الاصول ثلاثه: احدها، العقل وهو سبیل الی معرفه حجیّه القرآن و دلائل الاخبار. والثانی، اللسان وهوالسبیل الی المعرفه بمعانی الکلام وثالثها، الاخبار وهی السبیل الی اثبات اعیان الاصول من الکتاب والسنّه واقوال الائمه(ع).»[۶۲]
راههایی که ما را به شناخت این اصول راهنمایی می کند، سه طریق است:
۱ . عقل و آن راه فهم و شناخت حجیّت قرآن و دلائل احادیث است.
۲ . زبان (سماع بدون واسطه) و آن وسیله و راه دریافت معانی سخن است.
۳ . احادیث و اخبار (نقل با واسطه)، که راه اثبات اصول، یعنی کتاب و سنّت و گفتار ائمه معصومین(ع) است.
عقل میزان تشخیص احادیث
شیخ مفید، معتقد است که در استفاده از دلائل نقلی برای استنباط احکام شرعی، باید به سند ومحتوا و دلالت آن توجه شود.
ایشان از این که استادش مرحوم صدوق، در شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح از عقل کمک نمی گیرد و به هر حدیثی اعتماد می کند، انتقاد می کند،
شیخ مفید، افزون بر دقّت در نقل، برای فهم درست روایات نیز ارزش بسیاری قائل است. وی به اهل حدیث، از جمله استادش صدوق، به جهت عمل به ظواهر احادیث و عدم دقّت در محتوای آن، به شدّت انتقاد می کند:
«الذی ذکره الشیخ أبو جعفر(ره) فی هذا الباب لا یتحصل ، ومعانیه تختلف وتتناقض ، والسبب فی ذلک أنه عمل على ظواهر الأحادیث المختلفه ولم یکن ممن یرى النظر فیمیز بین الحق منها والباطل ویعمل على ما یوجب الحجه ، ومن عول فی مذهبه على الأقاویل المختلفه وتقلید الرواه کانت حاله فی الضعف ما وصفناه»[۶۳]
آنچه را ابوجعفر، در این باب ذکر کرده چیزی به دست نمی دهد و معانی آن مختلف و متناقض است. زیرا وی به ظواهر احادیث گوناگون عمل می کند و از کسانی نیست که به دقّت در آنها بنگرد و بین حقّ و باطل آنها را تمیز دهد و به چیزی عمل کند که حجّت و برهان است. آری، کسی که در مذهبش بر گفتار مختلف عمل نماید و از راویان تقلید نماید، حالش در ضعف همان است که ما بیان کردیم.
خبر واحد و عقل
شیخ مفید خبر واحد را حجّت نمی داند و معتقد است، چنین اخباری نمی تواند مبنای استنباط احکام شرعی قرار گیرد، مگر با قرائن اطمینان آور. ایشان عقل را از جمله آن قرائن می داند و می نویسد:
«فأما خبر الواحد القاطع للعذر ، فهو الذی یقترن إلیه دلیل یفضی بالناظر فیه إلى العلم بصحه مخبره ، وربما کان الدلیل حجه من عقل ، وربما کان شاهدا من عرف ، وربما کان إجماعا بغیر خلف فمتى خلا خبر الواحد من دلاله یقطع بها على صحه مخبره ، فإنه کما قدمناه لیس بحجه ، ولا ‹ صفحه ۴۵ › موجب علما ولا عملا على کل وجه.»[۶۴]
خبر واحد را اگر دلیل عقلی، یا عرف و یا اجماع، بدون مخالف، تأیید کند حجّت است. شیخ مفید در باره حدیث مخالف عقل می نویسد:
«…ومتى وجدنا حدیثا یخالفه الکتاب ولا یصح وفاقه له على حال أطرحناه ، لقضاء الکتاب بذلک وإجماع ( الأئمه – ع – ) علیه . وکذلک إن وجدنا حدیثا یخالف أحکام العقول أطرحناه لقضیه العقل بفساده ، ثم الحکم بذلک على أنه صحیح خرج مخرج التقیه أو باطل أضیف إلیهم موقوف على لفظه.»[۶۵]
… هنگامی که با حدیثی مواجه شدیم که متناقض با کتاب بود. و ایجاد توافق میان آنها ممکن نشد، آن حدیث را طرد می کنیم، زیرا کتاب خدا و اجماع امامان(ع) چنین حکم کرده اند. و اگر حدیثی را مخالف عقل یافتیم آن را نیز طرد می کنیم؛ زیرا عقل به فساد آن حکم کرده است. حکم کردن درباره این که آن حدیث درست است و یا به سبب تقیّه بیان شده و یا به غلط به ائمه(ع) نسبت داده شده، کار پس از آن است.
شیخ مفید هم چنین، تخصیص عام را با دلیل عقلی جایز می داند. ایشان پس از آن که تخصیص عامّ را به وسیله قیاس و رأی جایز نمی داند، دلیل عقل را در ردیف کتاب و سنّت از مخصصهای عامّ به شمار آورده و می نویسد:
«ولیس یخصّ العموم، اِلاّ دلیل العقل والقرآن والسنه الثابته.»[۶۶]
عموم تنها به وسیله دلیل عقلی و قرآن و سنّت ثابت، تخصیص می خورد.
عقل منبع استنباط
از برخی سخنان شیخ استفاده می شود که وی، عقل را به عنوان منبعی بالقوّه می شناسد و معتقد است که عقل می تواند برخی از احکام شرعی را بشناسد. ولی هرآنچه را عقل از خوب و بد، تشخیص می دهد شرع در آن جا دستور دارد؛ بنابراین شرع جایگزین تشخیص عقلی شده است. وی، درباب حسن و قبح عقلی می نویسد:
«الأشیاء فی أحکام العقول على ضربین : أحدهما : معلوم حظره بالعقل ، وهو ما قبحه العقل وزجر عنه وبعد منه کالظلم والسفه والعبث . والضرب الآخر : موقوف فی العقل لا یقضی على حظر ولا إباحه إلا بالسمع ، وهو ما جاز أن یکون للخلق بفعله مفسده تاره ومصلحه أخرى ، وهذا الضرب مختص بالعادات من الشرائع التی یتطرق إلیها النسخ والتبدیل ، فأما بعد استقرار الشرائع ، فالحکم أن کل شئ لا نص فی حظره فإنه على الإطلاق ، لأن الشرائع ثبتت…»[۶۷]
اشیاء، در برابر حکم عقل بر دو گونه اند:
۱ . ممنوع بودن آنها به حکم عقل روشن است. چیزی که عقل آن را ناپسند و دوری از آن را لازم شمرده است. همچون: ستمگری، هرزگی و سبکسری.
۲ . مواردی که عقل درباره روا یا ناروا بودن آنها (حرام و حلال) حکم نکرده است. این حکم، به سمع وابسته است. چیزی که به جا آوردن آن ممکن است گاه برای مردمان سودمند باشد و گاه مایه فساد شود. درباره این گروه، با دستورهای تشریعی داوری می شود. وامکان راه یافتن نسخ وتبدیل در آنها وجود دارد. پس از استقرار شرایع قاعده آن است که هرچه نصّ در خصوص حرمت آن وجود نداشته باشد، انجام آن مانعی ندارد؛ چون شریعتها حدود را مقرر می دارند و آنچه را که حرام است، با بیان حرمت آن متمایز می سازند.
از سخنان فوق استفاده می شود که عقل در برخی از موارد توانایی کشف حکم شرعی را دارد، ولی با آمدن شرع، قاعده آن است که حد و مرز را تعیین می کند و به حرمت و یاحلیت چیزی، حکم می دهد.
شیخ مفید، در قضاوت نیز معتقد است که اگر قاضی با موردی مواجه شد که در قرآن و حدیث دستور صریحی برای آن نیامده بود، باید به عقل مراجعه کند و حکم آن مورد را ازعقل بگیرد:
«در مورد اصحاب دعوی نیز چنین می گویم: آنان اختلاف خود را برکتاب خدا و سنّت پیامبرش، که توسّط اهل بیت و ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است، عرضه کنند. برای این کار باید به فقهای شیعه مراجعه کنند، تا آنان این کار را انجام دهند. و اگر خدای ناخواسته از وحی چیزی به دست نیامد، که قابل انطباق بر آنچه مورد اختلاف است باشد، آنان خواهند دانست که این مورد از مواردی است که حکم آن به عقل واگذار شده است.»[۶۸]
پس، بنابر نظر ایشان، در حلّ مسائل و مشکلات جدید، نخست باید به کارشناسان رجوع کرد، تا آنان با قواعد و کلیاتی که از قرآن وحدیث در اختیار دارند حکم آن واقعه را استنباط کنند و اگر چنین قاعده ای وجود نداشت، آن گاه مسأله به عقل ارتباط پیدا می کند. از این روی، عقل در طول دیگر منابع قرار می گیرد و حجیت دارد.
در نتیجه، شیخ مفید حجیت و اعتبار کتاب و سنّت و روایات را نیازمند به عقل می داند. به وسیله عقل اثبات آنها را ممکن می شمارد. همچنین فهم محتوای کتاب و سنّت را توقف بر عقل می داند. و در شناخت روایات درست از نادرست و ترجیح روایتی بر روایت دیگر و…از عقل استفاده می کند.
نتیجه
محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، که از جمله بزرگ ترین مفاخر شیعه به شمار میرود، نخستین فقیه پس از عصر غیبت است. وی در طول عمر با برکتش، سعی و تلاش فراوان در پیشبرد مکتب تشیع نمود و آثار وتألیفات زیادی از خود برجای گذاشت. شیخ طوسی شاگرد ممتازش، تألیفات او را در زمینه های مختلف بیش از دویست کتاب کوچک و بزرگ میداند.
شیخ مفید در اجتهاد شیعه و ارائه طرحی جامع در اجتهاد و استنباط احکام از منابع آن، نقش سازنده و محوری داشت. و بحق میتوان او را یکی از مؤسسین مراحل تکامل فقه و اجتهاد شیعی بعد از عصر محدثان دانست. و از آنجا که در زمان او اخباری¬گری در شیعه رونق فراوان داشت، ایشان با این اندیشه مبارزه کرد و با تألیف کتبی ناظر به کتب و نظرات اهل حدیث بالخصوص، رئیس المحدثین شیخ صدوق (ره) توانست تا حد زیادی راه تکمیل اجتهاد را برای شاگردش شیخ طوسی (ره) هموار نماید.
شیخ مفید که عقل را به عنوان ابزار کارآمد جهت شناخت قرآن و اخبار می دانست، در اجتهاد واستنباط احکام از آن به عنوان یکی از منابع در کنار کتاب، سنت و اجماع، بهره می برد و از اندیشه اهل حدیث و ظاهرگریان مبنی بر تعصب بیجا بر متون روایی و عدم دخالت عقل در فهم قرآن وحدیث، به شدت انتقاد می کرد و زمینه را برای کار برد عقل در عقائد و استنباط احکام فراهم نمود.
شیخ مفید در تدوین اصول فقه شیعه به صورت منضبط نیز نقشى اساسی داشت و حتی بعضی کتاب او را به¬نام “التذکره بأصول الفقه” اولین اصول فقه مدوّن و مصنف در تاریخ این علم میدانند[۶۹].
حاصل کلام اینکه موفقیتهای به ¬دست آمده در زمین? اجتهاد شیعی وعلم فقه و اصول، مرهون تلاش بسیاری از علماء، از جمله تلاش خستگی ناپذیر عالم وارسته و بزرگ شیعه، شیخ مفید (ره) است. روحش شاد.
ومن الله توفیق.
منابع
I. شریف مرتضی، رسائل لشریف المرتضی، دار القرآن الکریم-قم، چاپ اول ۱۴۰۵ ه-ق، ج۳ .
I. شیخ مفید، المقنعه، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم- چاپ اول ۱۴۱۳٫
I. خلیل فراهیدی، کتاب العین،مؤسسه دارالهجره، چاپ دوم۱۴۰۹٫
I. ابن اثیر، الکامل، دار صادر للطباعه والنشر-بیروت-۱۳۸۶ه-ق، ج ۸ .
I. جعفر سبحانی ، الوسیط فی اصول الفقه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۰،ج۱٫
I. ابن شهرآشوب مازندرانی، معالم العلما، نجف اشرف ۱۳۸۱ه-ق.
I. ابن هشام حمیری، السیره النبویه، مکتبه محمد علی صبیح واولاده- مصر، ۱۳۸۳ه، ج۳
I. ابن هشام، سیره ابن هشام، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج ۴٫
I. ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد ، مکتبه المصطفی –قم، سال نشر؛ ۱۳۶۹، ج۲٫
I. آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ج ۱، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، ۱۴۱۴ه- ق.
I. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، دار الاضواء-بیروت-لبنان، چاپ سوم۱۴۰۳، ج۲٫
I. امام خمینی، مناهج الوصول، ج ۱، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۱۴ه- ق.
I. جمع ازنویسندگان، مقالات هزاره شیخ مفید، نشر کنگره شیخ مفید.
I. جمعی از نویسندگان، المقالات والرسائل، نشر کنگره شیخ مفید، ج۱۷٫
I. دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ اول ۱۳۷۳، ج۶٫
I. علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء-بیروت-لبنان، چاپ دوم۱۴۰۳٫
I. سید احمد میر عمادی ، ائمه و علم اصول، قم- بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۴٫
I. سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، شرکه النشر والطباعه العراقیه، بیتا.
I. سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، قم، شریعت، چاپ چهارم، ۱۴۲۸٫
I. سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج ۱، مطبعه موسسه العروج، ۱۳۷۹ ه- ش.
۲۱٫ شیخ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق: سید محمد باقر، چاپ ۱۳۸۶ ه-ق، دارالنعمان للطباعه والنشر- نجف اشرف.
I. شیخ طوسی، الفهرست، تحقیق : شیخ جواد قیومی، چاپ اول ۱۴۱۷، مؤسسه نشرالفقاهه.
۲۳٫ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، چاپ سوم تهران ۱۳۸۷ ه-ق، ج۱٫
I. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دار الکتب الاسلامیه، تهران- چاپ چهارم ۱۴۰۷، ج۱ .
I. شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت-لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴٫
۲۶٫ شیخ مفید، الفصول المختاره، تحقیق: سید نورالدین جعفریان اصفهانی، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴٫
I. شیخ مفید، اوائل المقالات، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع-بیروت –لبنان، چاپ دوم۱۴۱۴٫
I. شیخ مفید، رسائل فی الغیبه، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیرت-لبنان، چاپ۱۴۱۴ه –ق.
I. الشیخ الطریحی، مجمع البحرین، مکتب النشر الثقافه الاسلامیه، چاپ دوم-۱۴۰۸ ج ۵ .
I. محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر مؤسس سید الشهدا، چال اول ۱۴۰۷ ه-ق، ج۱٫
I. محقق حلی، المعتبرفی شرح المختصر، مؤسسه سید الشهدا-قم چاپ اول۱۴۰۷، ج۱ .
۳۲٫ محمد علی کاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج ۱، قم: موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۷ ق.
I. محمدرضا مظفر، اصول فقه، دار التعارف للمطبوعات- بیروت، چاپ چهارم۱۴۰۳ه ق، ج۲٫
I. مهدی هادوی تهرانی، تاریخ علم اصول، قم، کتاب خرد، چاپ دوم، ۱۳۸۵٫
I. میرزا حسین نوری، خاتمه المستدرک ، ج ۳، تحقیق: مؤسسه آل البیت، چاپ اول۱۴۱۶٫
I. ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه وفقها، تهران سازمان مطالعه وتدوین کتب دانشگاه ها۱۳۷۹٫
I. شیخ مفید، التذکره با صول الفقه، نشر کنگره هزاره شیخ مفید، بیروت۱۴۱۴٫
۳۸٫ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت- لبنان، چاپ دوم۱۴۱۴٫
۳۹٫ شیخ مفید، مسائل الصاغانیه، ، تحقیق: سید محمد قاضی، چاپ دوم ۱۴۱۴٫ دارالمفید للطباعه والنشر، بیروت- لبنان. ومصنفات شیخ مفید، ج۳٫
I. نجاشی، رجال النجاشی، چاپ پنجم ۱۴۱۶، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین قم.
I. محمد امین استر آبادی، فوائد المدنیه والشواهد المکیه، مؤسسه نشر اسلامی-قم، چاپ اول۱۴۲۴٫
I. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۱ ص ۳۲۲٫ به نقل از مجله حوزه ۱۳۷۱ شماره ۵۴٫
۴۳٫ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیه، چاپ شده به همراه (اوائل المقالات)، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴ ه-ق.
________________________________________
[۱] نجاشی، رجال النجاشی، چاپ پنجم ۱۴۱۶، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین قم، ص۳۹۹٫
[۲] . شیخ طوسی، الفهرست، تحقیق : شیخ جواد قیومی، چاپ اول ۱۴۱۷، مؤسسه نشرالفقاهه، ص ۲۳۹٫
[۳] . شیخ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق: سید محمد باقر، چاپ ۱۳۸۶ ه-ق، دارالنعمان للطباعه والنشر- نجف اشرف، ص ۳۲۲٫
[۴] . شیخ طوسی، الفهرست، تحقیق: شیخ جواد قیومی، چاپ اول ۱۴۱۷ ه-ق، مؤسسه نشر الفقاهه، ص ۲۳۹٫
[۵] . نجاشی، رجال النجاشی، چاپ پنجم ۱۴۱۶، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین قم،ص۴۰۲٫
[۶] . میرزا حسین نوری، خاتمه المستدرک ، ج ۳، تحقیق: مؤسسه آل البیت، چاپ اول۱۴۱۶، مؤسسه آل البیت، ص ۲۴۰-۲۴۵٫
[۷] . ابن شهر آشوب، معالم العلما ، ص ۱۲۹٫
[۸] . همان ، ص ۲۳۸٫
[۹] . نجاشی ، رجال نجاشی، ص ۴۰۲٫
[۱۰] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲ ص۲۰۹٫
[۱۱] . رجال نجاشی ج ۲ ص ۳۲۶٫
[۱۲] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲ ص۲۲۶٫
[۱۳] . رجال نجاشی، ج۲ ص ۳۲۶٫
[۱۴] . آقا بزرگ تهرانی ، الذریعه، ج ۲ ص ۳۱۵٫
[۱۵]. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج۱ ص ۳۲۲٫ به نقل از مجله حوزه ۱۳۷۱ شماره ۵۴٫
[۱۶] . نجاشی، رجال نجاشی، ص ۲۶۶٫
[۱۷] . الکامل، ابن اثیر، ج ۸ ص ۵۱۷٫
[۱۸] کتاب العین، ج۳ ص ۳۷۰٫
[۱۹] . ابن هشام، سیره ابن هشام، ج ۴ ص۱۴۳، ۲۳۷، ۲۴۱، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
[۲۰] . محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر مؤسس سید الشهدا، چال اول ۱۴۰۷ ه-ق، ج۱ ص۳۳٫
[۲۱] . مجمع البحرین، ج ۵ ص۳۰۶٫
[۲۲] . سید حسن بجنوردی، منتهی الاصول، ج ۱، مطبعه موسسه العروج، ۱۳۷۹ ش، ص ۱۴٫
[۲۳] . آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ج ۱، قم، موسسه النشر الاسلامی، چ دوم، ۱۴۱۴ ق، ص ۲۳٫
[۲۴] . محمد علی کاظمی، فوائد الاصول، تقریر درس مرحوم نائینی، ج ۱، قم: موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۷ ق، ص ۱۹٫
[۲۵] . امام خمینی، مناهج الوصول، ج ۱، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۱۴ ق، ص ۵۱٫
[۲۶] . سید محمد باقر صدر، دروس فی علم الاصول، قم، شریعت، چاپ چهارم، ۱۴۲۸، ص ۵۰٫
[۲۷] . سید احمد میر عمادی ، ائمه و علم اصول، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص ۱۸
[۲۸] . جعفر سبحانی ، الوسیط فی اصول الفقه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، ۱۳۸۰،ج۱، ص ۱۴٫
[۲۹] . نجاشی، رجال نجاشی، قم، نشر جامعه مدرسین، ص ۳۹۹٫
[۳۰] . مهدی هادوی تهرانی، تاریخ علم اصول، قم، کتاب خرد، چاپ دوم، ۱۳۸۵، ص ۱۰۷-۱۰۸
[۳۱] . جعفر سبحانی، الوسیط فی اصول الفقه، ج۱، ص ۱۴٫
[۳۲] . ابن هشام حمیری، السیره النبویه، مکتبه محمد علی صبیح واولاده- مصر، ۱۳۸۳ه، ج۳ ص۲۴۹-۲۵۱٫
[۳۳] . دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، چاپ اول ۱۳۷۳، ج۶ص۶۰۸٫ نقل ازابن قیم،۱/۶۱٫
[۳۴] . همان. نقل از تاریخ ابوزهره.
[۳۵] . شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الامامیه المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، چاپ سوم تهران ۱۳۸۷ ه-ق، ج۱ص ۲٫
[۳۶] شریف مرتضی، رسائل لشریف المرتضی، دار القرآن الکریم، چاپ اول- قم ۱۴۰۵ ه-ق، ج۳ ص۳۱۰٫
.[۳۷] شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیه، چاپ شده به همراه (اوائل المقالات)، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴ ه-ق،ص۲۱۳٫
[۳۸] . جمع ازنویسندگان، مقالات هزاره شیخ مفید، نشر کنگره شیخ مفید، ص۸٫
[۳۹] .ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه وفقها، تهران سازمان مطالعه وتدوین کتب دانشگاه ها۱۳۷۹، ص۱۴۰٫
[۴۰] .شیخ مفید، التذکره با صول الفقه، نشر کنگره هزاره شیخ مفید، بیروت۱۴۱۴، ص۲۸٫
[۴۱] . جمعی از نویسندگان، المقالات والرسائل، نشر کنگره شیخ مفید، ج۱۷ ص۲۰٫
[۴۲] شیخ مفید، مسائل الصاغانیه، ، تحقیق: سید محمد قاضی، چاپ دوم ۱۴۱۴٫ دارالمفید للطباعه والنشر، بیروت- لبنان، ص۱۷-۲۲٫ ومصنفات شیخ مفید، ج۳٫
[۴۳] . همان، ص۱۰٫
[۴۴] . شیخ مفید، الفصول المختاره، تحقیق: سید نورالدین جعفریان اصفهانی، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع بیروت- لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴،ص ۷۳
[۴۵] . محقق حلی، المعتبرفی شرح المختصر، مؤسسه سید الشهدا-قم چاپ اول۱۴۰۷، ج۱ ص۳۳٫
[۴۶] . سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، شرکه النشر والطباعه العراقیه، بیتا، ص۳۰۹٫
[۴۷] .همان، ص۳۱۰-۳۱۲٫
[۴۸] . آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۲ص ۲۰۹٫
[۴۹] . ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد ، مکتبه المصطفی –قم، سال نشر؛ ۱۳۶۹، ج۲ص ۱۵٫
[۵۰] . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۵۰-۵۱٫
[۵۱] . ابن شهرآشوب مازندرانی، معالم العلما، تجف اشرف ۱۳۸۱ه-ق، ص ۱۳۵٫
. [۵۲] محمد امین استر آبادی، فوائد المدنیه، ص ۳۰ و ۵۶٫
[۵۳] شیخ مفید، المقنعه، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم- چاپ اول ۱۴۱۳، ص ۲۸٫
[۵۴] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، دار الکتب الاسلامیه، تهران- چاپ چهارم ۱۴۰۷، ج۱ ص ۳٫
[۵۵] .ابو الفتح کراجکی، کنز الفوائد، مکتب المصطفی-قم، چاپ دوم ۱۳۶۹ه-ش، ج۲ ص ۱۵٫
[۵۶] . شیخ مفید، ساله الغیبه، ص۳٫
[۵۷] . همان.
[۵۸] . ابو الفتح کراکجی، کنز الفوائد، ج۲ص۳۳٫
[۵۹] .همان، ص۲۹-۳۰٫
[۶۰] . در بحارالانوار، ج۲ص ۲۴۵، حدیث از امام رضا(ع) آورده است: «علینا القاء الاصول وعلیکم التفرع»
[۶۱] . محمدرض مظفر، اصول فقه، دار التعارف للمطبوعات- بیروت، چاپ چهارم۱۴۰۳ه ق، ج۲ص ۱۰۹ ـ ۱۱۰٫
[۶۲] . شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت-لبنان، چاپ دوم ۱۴۱۴، ص۲۸٫
[۶۳] شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیروت- لبنان، چاپ دوم۱۴۱۴، ص۴۹٫
[۶۴] شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، ص۴۴٫
[۶۵] . شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص ۱۴۹٫
[۶۶] . شیخ مفید، التذکره باصول الفقه، ص۳۸٫
[۶۷] . شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۴۳٫
[۶۸] . شیخ مفید، رسائل فی الغیبه، دارالمفید للطباعه والنشر والتوزیع- بیرت-لبنان، چاپ۱۴۱۴ه –ق، ص۱۵٫
[۶۹] . جمعی از نویسندگان، المقالات والرسائل، نشر کنگره شیخ مفید، ج۱۷ص۲۰٫
Related posts
باید ها و نباید های بازنمایی زن ...
۵ شهریور ۱۳۹۵
آیا زن میتواند مرجع تقلید شود؟
۹ بهمن ۱۳۹۲
نگاهی به تاریخچه وحکم فقهی ازدواج موقت ...
۴ شهریور ۱۳۹۲
بازشناسی جایگاه عقل در فقه شیعه
۴ شهریور ۱۳۹۲