جنگ نرم چيست و راههاي مقابله با آن کدام است؟
تا سال 1945 ميلادي غالب جنگها "جنگ سخت" بود. پس از آن با توجه به دو قطبي شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دور جديدي از رقابت ها ميان آمريکا و شوروي سابق آغاز شد که به "جنگ سرد" مشهور شد. جنگ سرد ترکيبي از جنگ سخت و جنگ نرم بود که طي آن دو ابر قدرت در عين تهديدهاي سخت از رويارويي مستقيم با يکديگر پرهيز ميکردند.
با فروپاشي شوروي در سال 1991 ميلادي و پايان جنگ سرد کارشناسان بخش جنگ در ايالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهاني و دوران جنگ سرد دريافتند که مي شود با هزينه کمتر و بدون دخالت مستقيم در ساير کشورها به اهداف سياسي، اقتصادي و... دست يافت که در ادبيات سياسي جهان به جنگ نرم شهرت يافت.
جنگ نرم
اين نوع جنگ بعد از فروپاشي شوروي شروع و تاکنون ادامه داشته و متکي بر تهديدات نرم و قدرت نرم فرهنگي و اجتماعي است.آمريکايي ها با استفده از اين نوع جنگ تاکنون موفق به تغيير چندين رژيم سياسي در کشورهاي مورد نظر شدند. انقلاب هاي رنگي که در چندين کشور بلوک شرق و شوروي سابق رخ داد،در واقع نمونه اي از جنگ نرم است. آمريکايي ها با استفاده از قدرت نرم موفق به تغيير رژيم هاي سياسي در کشورهايي چون لهستان،گرجستان، چک اسلواکي، قرقيزستان، اکراين و تاجيکستان گرديد. در تمامي اين دگرگوني هاي سياسي بدون استفاده از ابزار خشونت و صرفا با تکيه بر قدرت نرم و ابزار رسانه، با تغيير در ارزش ها و الگوهاي رفتاري از رژيم هاي سياسي حاکم مشروعيتزدايي گرديد و از طريق جنبشهاي مردمي و ايجاد بي ثباتي سياسي، قدرت سياسي جابه جا شد.
جنگ نرم در قالبهاي مختلف مثل : انقلاب مخملي ، انقلاب هاي رنگي (انقلاب نارنجي و...)، عمليات رواني ، جنگ رسانهاي، با استفاده از ابزار رسانهاي ( راديو ، تلويزيون، روزنامه و امثال آن) و ... توانست نظام سياسي بعضي از کشورها ـ مانند اوکراين و گرجستان ـ را تغيير دهد.
تعريف جنگ نرم
مفهوم جنگ نرم (Soft Warfare) در مقابل جنگ سخت (Warfare Hard) است و تعريف واحدي كه مورد پذيرش همگان باشد ندارد.
«جان كالينز» تئوريسين دانشگاه ملي جنگ آمريكا، جنگ نرم را عبارت از “استفاده طراحي شده از تبليغات و ابزارهاي مربوط به آن، براي نفوذ در مختصات فكري دشمن با توسل به شيوه هايي كه موجب پيشرفت مقاصد امنيت ملي مجري مي شود”، مي داند.
يكي از اهداف مشخص دشمن در تنگاتنگ نبرد نرم، به اسارت گرفتن دامنهي افكار عمومي با ابزارهاي خودساخته و متزلزل ساختن انگيزهها در جامعه است. چنانچه قدرت نرم در سطوح مياني بر عنصر مردمي و قدرت ملي كشور تأكيد دارد، سلب اراده و انگيزه از مردم و بيتفاوت نمودن آنان و سپس تبديل آنها به جمعيتهاي معارض، مخالف و مسئلهدار نيز از جمله اهداف جنگ نرم است. در سطوح تاكتيكي نيز غايت هدف دشمن سلب اراده و روحيهي مقاومت در جبههي حريف خواهد بود.
چكيده
تحقيق درباره عمليات رواني لاجرم با نظريههاي ارتباط در تعامل است. اين مقاله تدوين چند فرضيه به نسبت مستحكم را درباره گروههاي مخاطب، محتوا، و تأثير پيام امكانپذير ميكند. همچنين برخي مسيرهاي تحقيقي را نشان ميدهد كه ممكن است كارآمد باشد. افزون بر اين، در پي عرضه راهنماي عملياتي است که به مثاب? نقطه عزيمتِ يک برنام? تحقيق عمليات رواني در نظر گرفته شود. نکات اشاره شده از تجارب تحقيق در سطح عملياتي به دست آمده است. اين بررسي شامل گزيدههايي از بحثها و تحقيقات مختلف است؛ از جمله با تحليل نمون? تحقيقي در خصوص عمليات نورماندي در جنگ دوم جهاني، پژوهشگر را با دشواريهاي تحقيق در حوز? عمليات رواني آشنا ميسازد. به طور کلي، عمليات رواني در امور نظامي و به کارگيري تبليغات و اقدامات ارتباطي عليه دشمن رهيافت تحقيقي مقاله حاضر است. هيچ ادعايي نيست که مقاله، تمام مشکلات اساسي پيش روي تحقيق را مدنظر قرار داده باشد، اما پيشنهادات عرضه شده در حوزه نيازهاي عملي در ميدان و حرکت به سوي يک برنامه تحقيقي، جامع و واقعگرايانه است.
براي مقابله با جنگ نرم، نخست بايد ويژگيهاي اين نوع جنگ را آناليز كرده و خوب بشناسيم و بدانيم كه جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوتهايي دارد. آنچه در جنگ سخت مورد هدف قرار ميگيرد، جان انسانها، تجهيزات، امكانات و بناهاست كه معمولا در اين مواقع با استفاده از همين مسائلي كه مورد هدف قرار گرفته است، افكار عمومي عليه دشمن فعال ميشود، در حالي كه در جنگ نرم آن چه هدف قرار ميگيرد، افكار عمومي است.
براي دستيابي به اين هدف، بايد بيش از گذشته رسانهها را مورد توجه قرار دهيم و افكار عمومي داخلي و جهاني را نسبت به دروغپردازي رسانههاي خارجي، آگاه كنيم.
اول- روشهاي گفتاري:
در روشهاي گفتاري هدف اصلي نگرش، افكار، عقايد و باورهاي اساسي مردم و نخبگان جامعه است اين روش به دنبال ايجاد اختلال، انحراف و تغيير در اهداف مرجع مذكور است.
روشهاي گفتاري در اعمال تهديدات نرم را ميتوان به چهار بخش «عمليات رواني»، «عمليات ادراكي»، «ديپلماسي عمومي» و « فريب استراتژيكي»:» تقسيم نمود
عمليات رواني:
به مجموعه طرحها و اقداماتي گفته ميشود كه به دنبال تشويق، تهييج و تحريك افكار عمومي در خصوص يك مسألهاي مشخص و با اهداف از پيش تعيين شده است. عمليات رواني به طور كلي در چارچوب اقدامات اطلاعاتي و با اهداف پنهاني قرار دارد و آثار، نتايج و همچنين ابزارها و شيوههاي آن به راحتي قابل شناسايي نيست. عمليات رواني بيشتر در شرايط بحراني مانند جنگ،شورش و اغتشاش؛ يا در شرايط ناپايدار و شكننده مانند التهاب در روابط دو كشور، مورد استفاده قرار ميگيرد.
براين اساس آمريکا مي توانست بجاي سرمايه گذاري ميليارد دلاري بر تئوري جنگ ستارگان به منظور مقابله با آنچه تهديد شوروي خوانده مي شد، به سرمايه گذاري بر نخبگان جامعه شوروي از طرق مختلف اقدام کند. پس از فروپاشي شوروي جوزف ناي مقاله ديگري تحت عنوان «کاربرد قدرت نرم» در فصلنامه فارن پالسي در سال ???? منتشر ساخت که تکميل کننده نظرات قبلي او متناسب با تغييرات جهان در سال هاي پس از فروپاشي شوروي و بويژه تحولات ناشي از واقعه يازده سپتامبر در روابط بين الملل بود.
استفاده از ابزار فرهنگ در جهان امروز آنچنان در پازل قدرت گنجانده شده كه با يك نگاه گذرا چرخاندن ابعاد و زواياي فرهنگ به سمت استفادههاي سياسي، اقتصادي و حتي نظامي از سوي بسياري از كشورها كاملاً مشهود است.
در اين چرخه، نگاه متقابل فرهنگ به مقولات ديگر به گونهاي است كه دولتها ميكوشند تا از طريق ترويج و اشاعه فرهنگ خود در قالب بستههاي فرهنگي به ساير كشورها، در مسير اهداف سياسي، اقتصادي و نظامي خود گامهاي بلندي را بردارند و از سوي ديگر سياست، اقتصاد و اهداف نظامي و جنگي خود را در مسير اشاعه فرهنگ مورد قبول خود به سراسر جهان به كار گيرند.
در طول تاريخِ روابط بينالملل تا پايان جنگ سرد، كاربرد قدرت نظامي هميشه شيوه غالب و جاافتاده قدرتمندان جهان بود براي اعمال نفوذ و تحميل ارادهشان بر ديگران. طبعا كشورهايي مانند بريتانيا در قرن نوزدهم و ايالات متحده آمريكا پس از جنگ جهاني دوم كه از اين حيث بر همتايان خود برتري داشتند، همواره از بيشترين ظرفيت براي تصاحب جايگاه هژموني برخوردار بودند.
در دوران جنگ سرد به دليل سيطره نگرش رئاليستي بر فضاي ادبيات روابط بينالملل، صاحبنظران براي مشروع، طبيعي و اجتنابناپذير جلوه دادن كاربرد قدرت نظامي با هدف تأمين نظم و امنيت، به ارائه توجيهاتي علمي پرداختند. آنان همچنين دستور كار سياست جهاني را حول محور موضوعات حاد نظامي- امنيتي تنظيم كردند.
- روش اعمال تهديدهاي سخت، استفاده از زور و اجبار است، در حالي كه در نرم ، از روش القاء و اقناع بهرهگيري ميشود. و تصرف و اشغال سرزمين است در حالي كه در تهديد نرم ، هدف تاثيرگذاري بر انتخابها، فرآيند تصميمگيري و الگوهاي رفتاري حريف و در نهايت سلب هويتهاي فرهنگي است؛
- مفهوم امنيت در رويكردهاي نرم شامل امنيت ارزشها و هويتهاي اجتماعي ميشود، در حالي كه اين مفهوم در رويكردهاي سخت به معناي نبود تهديد خارجي تلقي ميگردد.
1)برچسب زدن
بر اساس اين تاكتيك، رسانه ها، واژه هاي مختلف را به صفات مثبت و منفي تبديل كرده و آنها را به آحاد يا نهادهاي مختلف نسبت مي دهند. گاهي هدف از اين عملكرد، آن است كه ايده، فكر يا گروهي محكوم شوند، براي آنكه استدلالي در محكوميت آنها آورده شود
به عنوان مثال ، رسانه هاي كشورهاي غربي با منفي سازي مفهوم «بنيادگرايي» Fundamentalism و اطلاق آن به كشورهاي اسلامي ، سعي دارند چهره منفي اي از اين كشورها در اذهان عمومي مخاطبين خود القاء و ايجاد كنند.
برچسب زني يا اسم گذاري (برچسب به يك فكر و يا عقيده زدن) براي تحريك به رد فكري و انديشه اي بدون بررسي شواهد مورد استفاده قرار گيرد.
به عنوان مثال غربي ها به مقاومت مشروع مردم مظلوم فلسطين و لبنان، برچسب تروريسم مي زنند و حملات ايران از اين مبارزين را حمايت از تروريسم مي نامند و با تبليغات رسانه اي افكارعمومي را دستكاري مي كنند.
مفهوم نگرش به دين بشر امروز در معرض انواع اطلاعات و تبليغات قرار مى گيرد، ابر قدرت هاى رسانه اى با استفاده از راهکارها و شيوه هاى گوناگون، اطلاعات خويش را در اختيار جهانيان قرار ميدهند
تمامى اين تلاش ها و هزينه کردن ها به منظور شکل دهى «نگرش» انسان ها نسبت به رويدادها، اشياء، افکار و انديشه ها صورت مى پذيرد. زيرا نگرش افراد نحوه رفتار آنان را رقم مى زند، تقريبا همگان يک رابطه عميق و تنگاتنگى را بين رفتار و نگرش مى بينند. شواهد تجربى نيز نشان مى دهد که بخش اعظم عملکردهاى انسان تحت تأثير نگرش او انجام مى پذيرد. در منابع اسلامى نيز مى توان شواهدى قانع کننده بدست آورد که از يک ارتباط تنگاتنگ بين نگرش و رفتار پرده بر مى دارند.
درآمد
فايدهگرايي بر اخلاق رسانه به مدت يک قرن تسلط داشته است. براي جان استوارت ميل، استقلال فردي و بيطرفي، اساس کتاب منطق نظام و آزادي و همچنين فايدهگرايياش را تشکيل ميدهد. اين مفاهيم به طور طبيعي با نظري? اخلاق رسانه و عمل حرفهاي در جامع? دموکراتيک سازگار و جفتوجور است. با اين همه، نقايص و نقطهضعفهاي فايدهگرايي که توسط راس و ديگران تأکيد شده است ما را در اين مرحله به اخلاق ديالوگيِ وظيفه[1] رهنمون ميشود. گفتمان اخلاق هابرماس، اخلاق فيمنيستها و اخلاق جماعتگراها مثالهايي از اخلاق وظيفه هستند که ريشه در رابط? ديالوگي دارد که ما را قادر ميسازد به لحاظ روشنفکري از نو شروع کنيم. اين نوشتار در ادام? مباحث اخلاق و رسانه كه از چندي پيش در ماهنام? رواق هنر و انديشه پا گرفته است، گزيده و چاپ ميشود.
و اما بعد...
شايد رسانههاي جمعي مدرن و همگرا، به ويژه تلويزيون و شبکة جهاني اينترنت در حال ترويج نوعي ارتباط شفاهي[2] جديد در برابر سواد الفبايي[3] سنتي باشند. پژوهشگران ارتباط شفاهي و سواد ادبي ميگويند که فرهنگهاي شفاهي، پيامهاي رسانهاي را به صورت تقليليافته ارزيابي انتقادي ميکنند. تحليل شرح ارسطو بر جاذبة منش به صورتي که در ريطوريقاي فيلسوف ارائه شده است، نشان ميدهد که فرهنگ شفاهي ميتواند رسانههايي را اشاعه دهد که حقايق يا حتي دروغهاي برگزيده را به مخاطبان عرضه دارند. البته اين رسانهها در طرحهاي کلي و سلسلهمراتبي اخلاقي از جمله مواردي که کُلبرگ،[4] گيليگان[5] و بِيکر[6] بسط دادهاند، جايگاه نازلي به دست ميآورند.
درآمد
يکي از چالشهاي تلويزيون ديني، مسئل? سرگرمي است و اينکه آيا تعارضي بين سرگرمي و دين وجود دارد يا خير؟ آيا سرگرمي همان لغو است؟ يک برنام? ديني تا چه اندازه ميتواند هدف خود را سرگرم کردن مخاطب قرار دهد؟ و آيا رسان? ديني که ذاتاً هدفش کمک به دينداري است، با رسان? سرگرمکننده ـ که هدفش صرفاً جذب مخاطب است ـ قابل جمع است؟
اين نوشتار ابتدا با تحليل انواع برنامههاي سرگرمکننده، به بازتعريف معاني گوناگون سرگرمي ميپردازد و سه نوع مختلف از برنامههاي سرگرمکننده را از يکديگر تفکيک ميکند:
1. سرگرميهاي غفلتزا و تخديرکننده
2. سرگرميهاي استراحتدهنده و شاديآور
3. سرگرميهاي بهبوددهند? ارتباط و افزايشدهند? تاثير
و سپس به بررسي اين مسئله ميپردازد که هر يک از اين انواع سرگرمي چه جايگاهي در رسان? ديني دارند.
و اما بعد...
درآمد
ادارهكل صداي استانها در راستاي تحقق اهداف سازماني و سياستهاي مصوب خود، از سالهاي گذشته اقدام به طراحي و تدوين دستورالعمل ارزيابي برنامهها نموده و متعاقب آن كميتههاي ارزيابي را در مراكز استان و همچنين در ادارهكل صداي استانها (ستاد) تشكيل داده است. اين اقدام در سالهاي اخير، ضمن حمايت و پشتيباني حوز? معاونت امور مجلس و استانها با قوت و شتاب بيشتري ادامه يافته و با بهرهمندي از كارشناسان صاحبنظر و آشنا به كار در بخش صدا، بسياري از برنامههاي صداي مراكز را بازشنوايي و ارزيابي شده است.
بررسي حاضر با نام ديدگاههاي كارشناسي و ارزيابي برنامههاي راديويي گروه معارف مراكز استانها حاصل 121 جلس? دوساعت? كارشناسان و ارزيابان برنامه است كه در طي 242 ساعت، موفق به بازشنوايي 175 برنامه از نوع ب و ج با موضوع معارفي شدهاند. در طي اين مدت، ارزيابان 8068 ساعت برنامه را بازشنوايي و نظر خود را در فرمهاي مربوطه ثبت نمودند. اين كارشناسان متشكل از سه تهيهكنندة راديويي، يك نويسندة راديويي و چهار كارشناس ارزياب برنامههاي راديويي بودند و برنامههاي ارسالي در موضوعات معارفي را از 28 مركز استان كه در طول تيرماه لغايت ديماه گذشته (طي 6 ماه) توليد و پخش شده بودند، نقد و ارزيابي كردند. اميد است گزارش بررسي حاضر كه نتيج? تلاش جمعي و اظهارنظر صائب ارزيابان برنامهاي است، بتواند با تاثير بر نگاه دستاندركاران رسانه، منجر به اثرگذاري مضاعف اين گونه برنامهها بر مخاطبان شود.
اين ترجمه، گزينشي است از كتاب اسطوره شناسي تلويزيون (Television Mythologies)كه توسط انتشارات راتلج Routledge)) در سال هاي 1988 تا 1992 به چاپ هاي متعدد رسيده است. اين كتاب توسط لن ماسترمان) Len (Masterman ويرايش گرديده است.
اكنون ديگر هيچ نكتة قابل توجه، شگفتآور يا جذابي دربارة اين داعيه وجود ندارد كه برخورد رسانهها با موضوعات، تبعيضآميز است و به دليل تحريف و ايجاد سوءتفاهم، مسائل اجتماعي را گسترش ميدهند. پس رسانهها بايد سرزنش شوند. اكنون بر اساس ديدگاههاي فوق، ديدگاهي پديد آمده و فراگير شده که همچنان پابرجا است. البته پذيرش توضيحات اين ديدگاه دربارة چگونگي جريان افكار، تعريفها، احساسات و غيره در رسانهها، با مسائل پرشماري همراه است. كساني كه اين مسائل را مطرح ميكنند، نميپذيرند كه رسانهها، همان گونه كه به ادعاي آنان، بايد سرزنش شوند، داراي امكان بالقوهاي نيز هستند. داعية فوق مبتني بر اين فرض است كه رسانهها ميتوانند چيزهايي را بر ما تحميل كنند يا ما را به پذيرش اموري وادارند كه صرفاً محدود به افكار يا احساسات نميشود، بلكه تمامي روشهاي مشاهده و درك را خارج از روال زندگي روزمره در برميگيرند. گويي ما آدمهاي معصومي هستيم كه ناآگاهانه، در اثر تماشاكردن و خواندن فاسد ميشويم واندك پيشرفت ما در چنين زمينههايي كه بسيار انعطافپذير و ساده هستند، شايد بدين سبب باشد كه بيننده را معصوم و سادهلوح ميپنداريم. اين نظرات چنان قدرتمندند كه در گفتارها و مقالات انتقادي، اظهارات واقعي يا تكيهكلامهايي بي چون و چرا انگاشته ميشوند كه نياز چنداني به اثبات آنها نيست؛ به جز در يكي دو مورد كه هنوز دربارة آنها، قدري ترديد وجود دارد.
در برخي توليدات سيما كه در ساختارهاي برنامه اي گوناگون صورت مي گيرد از كارشناس يا كارشناساني بهره برده مي شود؛ كارشناساني با عناوين كارشناس پزشكي، كارشناس حقوقي، كارشناس نظامي، كارشناس سياسي، كارشناس مذهبي و...
به كار گيري كارشناس، اصولاً بر غناي وجه پيامي برنامه مي افزايد و پرداختن بدان كه به نوعي از مباحث پژوهش برنامه اي به شمار مي آيد، امري در خور توجه و اعتناست. اين امر در برنامه هاي نمايشي كه از ساختار دراماتيك برخوردارند و در القاي پيام، معاني تصريحي، تلويحي و ضمنيِ را همراه با يكديگر در بردارند، از پيچيدگي هايي برخوردار است. آنچه در اين نوشته موضوع بحث است، كارشناس مذهبي در ساختار برنامه هاي نمايشي است.
از آغاز تا كنون، مذهب همواره نقش مهمي در زندگي ما ايفا كرده است. ما در سراسر تاريخمان[1] ايمان مذهبي را به عنصري مهم در جستوجوي خود براي دستيابي به اقناع فردي تبديل ساختهايم. ما سعي كردهايم تا زندگي خود را بر زمينهاي استعلايي قرار دهيم. تأثير اين موضوع و ايمان مذهبي ما را قادر ساخته تا به منبعي از نيرو برسيم كه قادرمان ميسازد تا مسئوليت زندگي خود را بر عهده بگيريم و از آزادي خود به شيوهاي مسئولانه استفاده كنيم. تحقق ايمان مذهبي در زندگي ما باعث شد تا اين زندگي برخوردار از معنا شود و به ما كمك كند تا دريابيم چه كسي هستيم و چه ارزشهايي را برگزينيم كه از طريق آنها زندگي و تلاش كنيم تا با ديگر انسانها ارتباطي بر اساس عشق برقرار سازيم. شايد اين امر توضيح دهد كه چرا 94% از مردم آمريكا ميگويند به خداوند اعتقاد دارند. اينكه چرا 41% از آنها براي شركت در مراسم مذهبي آخر هفته به كليسا يا كنيسه ميروند و چرا كتابهاي مذهبي همواره در فهرست پرفروشترين كتابهاي آمريكا هستند.
· آثار پژوهشي توليدي مراکز گوناگون متصدي اين امر در سازمان صدا و سيما، كمتر از آنچه لازم است مورد بهره برداي برنامهسازان قرار ميگيرند. علت اين امر را ميتوان در چند مسئله خلاصه کرد:
1. برنامهسازان رسانه نيازي به مطالعة اين آثار پژوهشي در خود نمييابند. مهمترين دغدغة برنامهسازان جذب مخاطب است و همين گاه باعث مي شود به ارزشمندي محتوا كمتر توجه گردد. براي يک برنامهساز، ساختارشکني، رنگ و لعاب ظاهري، استفاده از عناصر مرتبط با علايق زرد مخاطبان عام و به طورکلي، توجه به رويکرد تفريحي رسانه، مهمتر از انگيزة ارائة پيام يا رويکرد تبليغي است. متأسفانه فضاي منفي رقابتي براي هرچه بالاتر بردن ميزان مخاطب، به شدت در حال گسترش است.
درآمد
دنياي كنوني دنياي رسانههاست؛ رسانههايي كه تعداد و حجم آنها بيشتر به آوار شبيه است. طبق آمار رسمي، هماينك 22284 شبكة راديويي و تلويزيوني در سراسر جهان، از طريق ماهوارهها، برنامه پخش ميكنند. از اين تعداد، 14045 شبكه در اوراسيا قابل دريافت هستند و حدود 11000 شبكه در ايران قابل بهره برداري است.
به آمار بالا، شبكههاي محلي را نيز بيفزاييد. رسانههاي ديگري چون اينترنت، موبايل، پيامك، روزنامهها و منابع آرشيوي، مانند كاست، CD،DVD ، رايانههاي شخصي و ... هر يك آماري مشابه دارند. براي نمونه، ضريب نفوذ اينترنت در بسياري از كشورها، نسبت به سال 1998م ـ سال ارائة ويندوز 98 از سوي شركت مايكروسافت ـ چند برابر شده است. بر اساس آمار رسمي سازمان ملل، در سال 1998 در كانادا، ضريب نفوذ اينترنت 27 درصد بوده است؛ در صورتي كه هماينك، در ابتداي سال 2007، به 5/67 درصد رسيده است. همچنين بر اساس آمار منتشر شده در ابتداي سال 2007، بالاترين ضريب نفوذ اينترنت مربوط به كشور ايسلند، با 3/86 درصد است. قابل توجه است كه تعداد كاربران اينترنت در جهان، نزديك به 1/1 ميليارد نفر است. بدين ترتيب، با فرض 6/6 ميليارد نفر جمعيت دنيا، از هر 6 نفر، يك نفر استفاده كنندة اينترنت است.
ما نيز از اين گردونه بينصيب نيستيم و نخواهيم بود. اين را نيز در نظر داشته باشيم كه حجم اين رسانهها ثابت نيست و رو به افزايش است. در ضمن، نوع آنها نيز بسيار متغير و متكثر است. نگرانيهايي كه در مورد رسانههاي جمعي، چه در ايران و چه در ديگر كشورها وجود دارد، در آينده، بسيار جديتر و فزايندهتر خواهد شد؛ چرا كه روند كنوني دنيايي را ترسيم ميكند كه تعدد و تكثر رسانهاي جزو لاينفك آن است؛ تعدد و تكثري كه ثابت نيست و ذاتاً در حال تغيير است.
20 سال گذشته، دورهاي سرشار از تحولات سترگ در عرصة دين بوده است. وابستگيهاي ديني مردم آمريكا از هر زمان ديگري گوناگونتر و عقايد و ارزشهاي ايشان متنوعتر شده است.[1] نهادهاي ديني دو برابر نيازها و سبكهاي مختلف زندگي مردم پاسخگوتر شدهاند[2] و بدين منظور به تدابيري روي آوردهاند از جمله استفاده از عناصر معاصر در آيين پرستش و تنظيم برنامههايي براي گروههاي كوچك به منظور پرداختن به مسايلي كه اعضاي آن گروهها طي زندگي (روزمره) با آنها مواجه ميگردند. دو دهة گذشته، همچنين، شاهد سياسيشدن بسياري از سازمانهاي كليسايي و شبهكليسايي بودهايم. اين روند را به آشكارترين شكل ميتوان در نبرد فرهنگي جاري [در جامعة آمريكا] بر سر موضوعاتي همچون سقط جنين، هنر و رسانهها مشاهده كرد كه با فرارسيدن نيمة دهة 1990 ميلادي تبديل به جنبشهايي در قاعدة هرم اجتماعي آن كشور شده بودند.
امروزه آشوبي نظاممند بر سراسر دنيا حاكم است. نظمي اطلاعاتي در درون دنيايي پيچيده از نهادهاي اجتماعي ـ سياسي در حال شكل گيري است. مدارس به آموزش رايانه ميپردازند، در حالي كه شبكههاي تروريستي اينترنتي به دنبال هماهنگي برنامههاي خود در سراسر دنيا هستند. فنآوريهاي رايانهاي در جهت برقراري دموكراسي پيش ميروند، در حالي که جنگ سايبرنتيكي به راهبردي نوين براي پنتاگون تبديل ميشود. چشمانداز اجتماعي دنياي امروز را انبوه چندرسانهايها و اشكال متغير توليدات فرهنگي ترسيم مينمايند ولي اين دورنماي اجتماع كنوني، به واسط? اَشكال دو رگ? ليبراليسم مردمسالارانه در سياست نيز بازنمايي ميشود. گرچه فنآوري ارتباطات به طور فزايندهاي موضوع اصلي تحليلها واقع شده است ولي بايد گفت که فنآوري فينفسه بحرانساز نيست. مسئله، تفكيك اهداف اجتماعي تحققيافتني از افسونهاي ايدئولوژيکي، مستلزم تجزيه و تحليلهاي مفصل ابعاد گوناگون مباحثي چون زبان، موسسهها، نهادها و تجارب روزمره است.
مفهوم نگرش به دين بشر امروز در معرض انواع اطلاعات و تبليغات قرار مى گيرد، ابر قدرت هاى رسانه اى با استفاده از راهکارها و شيوه هاى گوناگون، اطلاعات خويش را در اختيار جهانيان قرار ميدهند
تمامى اين تلاش ها و هزينه کردن ها به منظور شکل دهى «نگرش» انسان ها نسبت به رويدادها، اشياء، افکار و انديشه ها صورت مى پذيرد. زيرا نگرش افراد نحوه رفتار آنان را رقم مى زند، تقريبا همگان يک رابطه عميق و تنگاتنگى را بين رفتار و نگرش مى بينند. شواهد تجربى نيز نشان مى دهد که بخش اعظم عملکردهاى انسان تحت تأثير نگرش او انجام مى پذيرد.
منبر جايگاهي است که خطبه يا خطابه از آن ايراد ميشود. خطابه نيز عبارت از سخني است که در برابر جمع براي اقناع و برانگيختن آنان ايراد ميشود. برخي در پي آن بودند تا پيشينه استفاده از منبر را در فرهنگهاي پيش از اسلام جستجو کنند. پيامبر اسلام پيش از ساخت …
بسياري از لغتدانان عرب، واژه منبر را از ريشه عربي نَبَرَ به معناي عالي و بلند دانستهاند.
ابن منظور ميگويد: «محل ايراد خطبه توسط خطيب را به دليل بلندي آن، منبر ميگويند.»
بسياري از تئوريهاي فيلم به فهم اين نکته ربط داده شده که چگونه مخاطب در فهم خود معني فيلم را بازسازي کند؟ و حقيقتي را که سينما به آن رسيده است، روشن کند؟
درآمد :
الهيات انتقادي، روي باورهاي الهيات سنتي نظير خير و شر مبتني است و از تفسير تمثيلي و نمادين، براي ارزيابي داستانهاي ديني بهره ميگيرد. خواندن صحيح يک متن ديني، اين نکته را تدارک ميکند که چگونه يک فيلم، معاني ديني را حتي با بينندهاي که با متنهاي و سنتهاي ديني ناآشنا است، مرتبط ميکند.
چكيده:
فرآيند تبليغ، به عنوان شاخص مهم ارتباطات اجتماعي در جامعه ايران شناخته شده و پژوهش، به عنوان مبناي سياستگذاري و برنامهريزي در حوزه تبليغات اسلامي با تأكيد بر ارتباطات سنتي و مدرن، از اهميت ويژهاي برخوردار است. در مقاله پيشِ رو به اين پرسش پاسخ ميدهيم كه، با توجه به كاركردها و شرايط هر يك از رسانهها و نظر مخاطبان، چه راهبردهايي براي حضور منبر در برنامههاي راديويي و تلويزيوني وجود دارد. بدين منظور، با استفاده از روش اسنادي و مراجعه به پژوهشهاي پيشين، كاركردها و شرايط رسانههاي منبر، راديو و تلويزيون را مشخص كرديم و با روش پيمايش و با استفاده از تكنيك پرسشنامه، استفاده و رضامندي افراد بالاي 18 سال ساكن تهران از منبرهاي پخششده در راديو و تلويزيون، بررسي شد. با توجه به نتايج اسنادي و پيمايشي پژوهش، راهبردهايي براي حضور منبر در راديو و تلويزيون ارائه ميشود كه به اختصار آنها را مرور ميكنيم.
ضرورتهاي بازار و محدوديتهاي اسلامگرايي
در جو سياسي کنوني مشکل بتوان از مذهب ( يا دقيقتر بگوييم اسلام ) سخن به ميان آورد بدون اينکه برخورد تمدنها ـ که تلاش ميکند بيشتر مناقشات سياسي جهان را در چهارچوب برخورد بين مدرنيتة سکولار غرب و سنت اسلامي بازگو کند ـ به ذهن انسان خطور کند. بسياري از تحليلگران تلاش کردهاند تا سرسختي سنت اسلامي را در بسياري از نقاط جهان به ويژه در خاورميانه به عقبماندگي تمدن اسلامي نسبت دهند. برخي از دانشوران از جمله لوييس[1] تلاش کردهاند تا بدانند در تاريخ اين منطقه از جهان، چه رويدادي سبب شد تا چنين وضعيتي پيش آيد.[2] اسلام نه تنها به عنوان يک فرهنگ منسجم، خودبسته و خودگويا تلقي شده است بلکه به عنوان اصليترين مانع بر سر راه کشورهاي اسلامي محسوب شده است که تلاش ميکنند به باشگاه انحصاري مدرنيته ملحق شوند. لوييس، هانتينگتون و پيروان مشتاق آنها در اين فرضية کاملا اغراقآميزِ محورگرايي فرهنگي[3] تنها نبودهاند.
صدا و سيما بهمثابه پاي مجموعه رسانهاي کشور در حال رواج دادن نوعي عوامگرايي ديني است که عملا در مقابل اسلام نخبگان واقع ميشود. انتقادهايي که به صداوسيما ميشود، واکنشي به همين عوامگرايي است.
قرني که يک دهه از آن را سپري کردهايم، قرن انفجار اطلاعات نام گرفته است. رسانه يا ابزار توليد، انتشار و انتقال اطلاعات چنان رو به گسترش است که کمتر عرصهاي را ميتوان از تأثير آن برکنار دانست. رسانه به مفهوم سنتي آن که تنها در فيلم و عکس و روزنامههاي کاغدي و راديوها و تلويزيونهاي تحت کنترل خلاصه ميشد، امروز ديگر معنايي ندارد. پيشرفت دم افزون انواع فناوريهاي اطلاعات و ارتباطات در اساس هر نوع سنتي را به چالش کشيدهاست.
رايانه و نرم افزارهاي پرشمار وابسته به آن و همچنين شبکهي جهاني اينترنت، دو نمونه از ابزارهاي پرقدرتي است که امروزه در عرصهي رسانه و تلاشهاي رسانهاي جايگاهي مستحکم يافته است. نقش نرم افزارهاي رايانهاي در توليد، تکثير، تغيير و توزيع عکس، فيلم، موسيقي، متن و خبر و گزارش به گونهاي است که تمامي کساني که به گونهاي با رسانه سر و کار دارند خود را ناگزير ديدهاند بدان روي آورند و از توانمنديهاي شگرف آن بهره گيرند.